تو جا

تو كجايي؟
اينروزهايي كه سرتاسر نياز من بودن با توست، كجايي؟
همين حالا كه يادت افتاده ام بگو ؛ تو هم ياد من ميكني؟
در و ديوار اين خانه يادت هست؟ كجايي كه نقاشي هاي روزهاي تنهايي ام را بر پيكرهء ديوارهاي خانه تماشا كني؟ اينجا ديگر يك خانهء ساده نيست...! تو رفتي، من تنها ماندم، و اينجا نگارخانه اي شد از نقاشي هاي ديوانه وار من بر روي ديوارهايش. هركس مي آيد ، سراغ تو را از او ميگيرم. هيچ كس نمي دانست... پاسخ نقش و نگارهاي دلتنگي ام را ، كه 'تو كجايي' ...؟!
هرجا هستي ؛ باش ! فقط بدان بي خبري از حالت 'ديوانه ام' ميكند. به نگارخانهء من بيا تا بدانم ؛ تو كجايي ؟ تو كجايي؟ تو كجايي؟ تو كجايي؟ تو كجايي ؟ تو كجايي؟ تو كجايي؟ تو كجايي ؟ تو كجايي؟ تو كجايي؟ تو كجايي؟ !!.....
.
.
رو در و ديوار خونه رو نوشتم، تو كجايي، تو كجايي
ندارم از تو نشوني، جز يه دستخط خداحافظي و، طعم جدايي، تو كجايي...؟
دیدگاه ها (۵)

یاد گرفتم این بار که دستانم یخ کرد، دستان کسی را نگیرم!جیب ه...

مگذار که  فرزانهء فرزانه  بمـیرم بگذار که دیوانهء  دیوان...

ببار باران که دلتنگم....مثال مرده بی رنگم ببار باران کمی آرا...

ﻫــــﻤﯿﺸــﻪ ﺍﺯﺍﯾــــﻨﮑﻪ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳـــﺸـــﻮﻥ ﺩﺍﺭﻣﻮ از ﺩﺳﺖ ﺑ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط