سیلام
سیلام
پارت 2
ویو مامان کوک
سلام من مامان جونگ کوک هستم
بچم خیلی عاشق جنی هست جنی دختر عموشه خودمم خیلی دوسش دارم خیییلی دختر ناز و خوشگلیه
م کوک:کوک بیا میخوایم بریم ،، ککووووووک
کوک :بابا ، مامان بدوییین من یک ساعته که پیش ماشینممم
ب کوک :ای بابا پسرم
م جنی :د دخترم بدو برو پذیرایی رو تمیز کن ننننننن
جنی :ماماان ی نوخود دیدیااااا
م جنی :پووووف خو همو نوخود رو بقول خودت بردار
ناشناس :صدای زنگ در اومد
من :دررررررریییییییینگ ، دررررررررررررییییییییییییینگ 😂😂😂😂😂😂😂😂
جنی :واااایییی اومدنننن
ناشناس :بابابزرگ و مامان بزرگ جنی و کوک ،و بابای یونا اومدن راستی یوگا دختر عمه کوک و جنی هس
پرش زمانی :ب موقع شااام
ویو جنی
پدر بزرگ با چنگال زد ب جام شرابش و بعد همه نگاهش کردن
پدر بزرگ جنی :امروز ، میخوام ی موضوع مهم رو بهتون بگم جنی ترم اخر دانشگاهته و همینطور کو ک یونا توهم همینطور جنی و کوک ی موضوعی شنیدم که بعدش تصمییییم گرفتم شما رو باهم عقد کنم
ویو جنی
انقدر خوشحال بودم که دیگه حرف های بابابزرگ رو نشنیدم ولی از ی طرف هم ناراحت بودم چون بای دختر که دوسش نداشت تو رابطه بود ته درو کوبوند و گف
ته :پدر جااان کوک
با کسی دوسته که دوستش ندارههه چون دختره دختر ی رئیس مافیا هسسست کوک وزس ترسیده
ناشناس:کوک سرش رو پایین انداخته بود که گف اون مافیا مرده پس اون میتونه با جنی ازدواج کنه وبعد کوک بلند شد و جنی رو بغل کرد
ویو جنی
پارت 2
ویو مامان کوک
سلام من مامان جونگ کوک هستم
بچم خیلی عاشق جنی هست جنی دختر عموشه خودمم خیلی دوسش دارم خیییلی دختر ناز و خوشگلیه
م کوک:کوک بیا میخوایم بریم ،، ککووووووک
کوک :بابا ، مامان بدوییین من یک ساعته که پیش ماشینممم
ب کوک :ای بابا پسرم
م جنی :د دخترم بدو برو پذیرایی رو تمیز کن ننننننن
جنی :ماماان ی نوخود دیدیااااا
م جنی :پووووف خو همو نوخود رو بقول خودت بردار
ناشناس :صدای زنگ در اومد
من :دررررررریییییییینگ ، دررررررررررررییییییییییییینگ 😂😂😂😂😂😂😂😂
جنی :واااایییی اومدنننن
ناشناس :بابابزرگ و مامان بزرگ جنی و کوک ،و بابای یونا اومدن راستی یوگا دختر عمه کوک و جنی هس
پرش زمانی :ب موقع شااام
ویو جنی
پدر بزرگ با چنگال زد ب جام شرابش و بعد همه نگاهش کردن
پدر بزرگ جنی :امروز ، میخوام ی موضوع مهم رو بهتون بگم جنی ترم اخر دانشگاهته و همینطور کو ک یونا توهم همینطور جنی و کوک ی موضوعی شنیدم که بعدش تصمییییم گرفتم شما رو باهم عقد کنم
ویو جنی
انقدر خوشحال بودم که دیگه حرف های بابابزرگ رو نشنیدم ولی از ی طرف هم ناراحت بودم چون بای دختر که دوسش نداشت تو رابطه بود ته درو کوبوند و گف
ته :پدر جااان کوک
با کسی دوسته که دوستش ندارههه چون دختره دختر ی رئیس مافیا هسسست کوک وزس ترسیده
ناشناس:کوک سرش رو پایین انداخته بود که گف اون مافیا مرده پس اون میتونه با جنی ازدواج کنه وبعد کوک بلند شد و جنی رو بغل کرد
ویو جنی
۴.۹k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.