همکار جدید
همکار جدید
p⁸
همه ی اتفاقات یادم افتاد سرمو بردم توی بالش و جیغ کشیدم که تهیونگ اومد
_یااااااااااااااااااا
لبخندی زد...خواستم بلند شم که دیدم لباسی تنم نیست
_یاااااااا خدایااااا...لطفا برو از اتاق
+عااا اوکی
از اتاق رفت بلند شدم لباسامو پوشیدم و سرمو انداختم پایین میخواستم برم از خونه بیرونکه خوردم بهش سرمو گرفتم بالا
+جایی میرفتی؟
_ب..بله شرکت
+امروز تعطیل رسمی نیست..
_عا...بله درسته
دوباره سرمو انداختم پایین دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو گرفت بالا
+صبحونه نمیخوری؟
_میخورم..
سمت آشپزخونه هدایتم کرد که صبحونه رو آماده کرده با خجالت نشستم شروع به خوردن صبحونه کردم..
_م..ممنون خوشمزس
+هیم خواهش لیدی
داشتم صبحونه میخوردم که نگاهشو روم حس کردم
_مشکلی پیش اومده
+میخوام باهم باشیم..
لقمه پرید تو گلوم و شروع به سرفه کردم
_ب...(سرفه) بله؟ چرا؟
خندید..
+مجبوری خب..
خم شد سمت صورتم با تعجب نگاهش کردم
+میدونمداری حستو مخفی میکنی ولی دیگه باکره نیستی..درسته؟
_عا..عاره ولی تو احساساتمو چطور فهمیدی؟
مشغول حرف زدن بودیم که دیدم مینی به گوشیم زنگ زده جواب دادم
_جانم؟
×کدوم گوری هستی؟
تهیونگدگوشی رو گرفت
+سلام من دوست مسر ا.ت هستم
×ععرررر خوشبختمممممم ا.ت بمونه پیش خودت اصلا نیاد
گوشیو قطع کرد که تهیونگ با تعجبنگاهم کرد
p⁸
همه ی اتفاقات یادم افتاد سرمو بردم توی بالش و جیغ کشیدم که تهیونگ اومد
_یااااااااااااااااااا
لبخندی زد...خواستم بلند شم که دیدم لباسی تنم نیست
_یاااااااا خدایااااا...لطفا برو از اتاق
+عااا اوکی
از اتاق رفت بلند شدم لباسامو پوشیدم و سرمو انداختم پایین میخواستم برم از خونه بیرونکه خوردم بهش سرمو گرفتم بالا
+جایی میرفتی؟
_ب..بله شرکت
+امروز تعطیل رسمی نیست..
_عا...بله درسته
دوباره سرمو انداختم پایین دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو گرفت بالا
+صبحونه نمیخوری؟
_میخورم..
سمت آشپزخونه هدایتم کرد که صبحونه رو آماده کرده با خجالت نشستم شروع به خوردن صبحونه کردم..
_م..ممنون خوشمزس
+هیم خواهش لیدی
داشتم صبحونه میخوردم که نگاهشو روم حس کردم
_مشکلی پیش اومده
+میخوام باهم باشیم..
لقمه پرید تو گلوم و شروع به سرفه کردم
_ب...(سرفه) بله؟ چرا؟
خندید..
+مجبوری خب..
خم شد سمت صورتم با تعجب نگاهش کردم
+میدونمداری حستو مخفی میکنی ولی دیگه باکره نیستی..درسته؟
_عا..عاره ولی تو احساساتمو چطور فهمیدی؟
مشغول حرف زدن بودیم که دیدم مینی به گوشیم زنگ زده جواب دادم
_جانم؟
×کدوم گوری هستی؟
تهیونگدگوشی رو گرفت
+سلام من دوست مسر ا.ت هستم
×ععرررر خوشبختمممممم ا.ت بمونه پیش خودت اصلا نیاد
گوشیو قطع کرد که تهیونگ با تعجبنگاهم کرد
۳.۹k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.