داستان آشنایی با مافیا قسمت دوم

اکوتاگوا:چویا تا کی میخوای عین میمون وا ستی اونجا جنگیدن منو نگا کنی یه تکون بخور.
چویا با تعجب:جلو یه خانوم با من درست صحبت کن😐
ویند:دهنتو ببند کوتوله1-1
چویا :چی😢😡
وینداز روی زمین بلند شد و گفت:شما باید ناکاهارا چویا باشید من رئیس گروه نیمه شبم و الان هم درخدمت جناب عالی.
چویا:بعله خودمم خانوم بی ترادب راستی چن دقیقه پیش به من چی گفتی؟
ویند: خودمو معرفی کردم؟
چویا: نه قبل ترش
ویند:با عرض پوزش گفتم دهنتو ببند کوتوله
چویا باعصبانیت:خب حالا باید تقاص حرفتو پس بدی
و باید سرعت به سمت ویند دویید.
از اون طرف اکوتاگوا کاترین و آوریل رو با راشومون گرفت.
ویند که دید کاری از دستش بر نمیاد گفت:آوریل از موهبتت استفاده کن.
اوریل با ترس:قدرت =تعادل طبیعی=
نور خیره کننده ای فضا رو گرفت و بعد از چن دقیقه بی هوشی همه تبدیل به یه سری آدم عادی شدن
اکوتاگوا رو به اوریل:چه غلطی کردی😡
وبند:کاری که تو میکردی از موهبتش استفاده کرد اثر موهبت اوریل تا 24 ساعت باقی میمونه الان تنها موهبت دار این مکان اوریله
چویا:آآآه خدا حالا چه به رئیس بگیم؟
اکتاگوا:مگه دایره المعارفم که جواب سوال تو رو بدونم؟😤
چویا رو به ویند:ممکنه الان موهبت نداشته باشیم اما هنوز قدرتمند تریم.
ویند به کاترین اشاره کرد و گفت:شما بدونه موهبت هیچی نیستین.
چویا جسم سردی رو پشت سرش احساس کرد
کاترین:اگه تکون بخوری باید با دنیا خداحافظی بکنی.
اکوتاگوا:این مسخره بازیا چیه؟
کاترین:جلو بیای میمیره
ویند:جناب سنپای ما کسی رو نمیکشیم حد اقل اینبار اما اگر یک بار دیگه اقدامی علیه شاهزاده جونز صورت بگیره.
شمشیر من رحمی حالیش نمیشه.
اکوتاگوا:به زودی دوباره همدیگرو ملاقات میکنیم به زودی.
کاترین چویا رو به اکوتاگوا تحویل داد و گفت:گروه نیمه شب از مبارزه با رقیبی مثل شما خیلی خوشحال میشه.
توی خیابون
اکوتاگوا جلوی ویندو گرفت و پرسید:تو کی هستی؟
ویند یه نویسنده ی محبوب مردم دار😇
اکوتاگوا:😒😒😒😒😒😒
پایان
اگه استقبال بشه بازم داستانامو میزارم😁
#ویند#داستان
دیدگاه ها (۱)

اطلاعات ایاتو

یه نصیحت دوستانه از من به شما

داستان آشنایی با مافیا قسمت اول

قانون 68 ثانیه

روز مرگت مبارک پارت سومفئودور نیکولای فئولایویو چویا:داشتم ب...

کاش براتون مهم بودم

خون آشام عزیز (66)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط