شوق دیدار تو را دارم نمی آیی چرا

شوق دیدار تو را دارم نمی آیی چرا
مثل باران،تند میبارم نمی آیی چرا

خسته ام از درد،از آهنگ های بیکلام
خسته از آهنگ گیتارم نمی آیی چرا

غرق در کابوس میمانم مجال خواب نیست
من چرا تا صبح بیدارم،نمی آیی چرا

رفته ای،با خاطراتت اشک میریزم هنوز
باز غم در سینه میکارم نمی آیی چرا

ای دوای درد قلبم،خسته ام از زندگی
بی تو در بستر گرفتارم نمی آیی چرا

نسخه ای پیچیده دکتر بوسه بر لبهای عشق
آه،محتاج پرستارم نمی آیی چرا

هیچ کس من را پرستاری به جز روی تو نیست
از تب این عشق،بیمارم نمی آیی چرا...

#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

بارپروردگارا دراین شب آرزوها ازدرگاهت برای دوستانم سرنوشت وت...

خــ❥ــــدایـا بـہ تـو پـناه مـے آوریـم،🌸🍃از طـوفـان حـرص و ت...

بس شنيدم داستان بی كسیبس شنيدم قصه دلواپسیقصه عشق از زبان هر...

شب هست و غم همچون چابک سواری بردلم میتازد اما مگر میتواند رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط