خدا
خدا
کار را شنبه آفرید.
یکشنبه ها خدا دستش به کار نمی رفت.
بی حوصلگی را اختراع کرد...
دلتنـــگی را به دنیا آورد
و بعد نشست.
فکر کرد که چقدر خوب می شود چیزی را بیافریند که با خودش هم درد شود.
خداوند
دوشنبه انسان را آفرید.
انسان را آورد و دلتنگـــی هایش را سر او آوار کرد.
سه شنبه عطر را آفرید...
جدایی را...
فاصله را...
غم را...
چهارشنبه بود که خدا پدر را آفرید.
مـــادر را...
دشت را...
دریا را...
آدم های خوب را...
باران را فرستاد تا گل را سیراب کند.
من فکر می کنم پنجشنبه بود که خدا عشق را آفرید...
و بعد تمام جمعه را تعطیل کرد.
نشست
نشست
و آنقدر نشست
و آنقدر وقت گذاشت و آنقدر حوصله کرد که
تــــو
را
آفرید.
#میثم_اسفندیار
کار را شنبه آفرید.
یکشنبه ها خدا دستش به کار نمی رفت.
بی حوصلگی را اختراع کرد...
دلتنـــگی را به دنیا آورد
و بعد نشست.
فکر کرد که چقدر خوب می شود چیزی را بیافریند که با خودش هم درد شود.
خداوند
دوشنبه انسان را آفرید.
انسان را آورد و دلتنگـــی هایش را سر او آوار کرد.
سه شنبه عطر را آفرید...
جدایی را...
فاصله را...
غم را...
چهارشنبه بود که خدا پدر را آفرید.
مـــادر را...
دشت را...
دریا را...
آدم های خوب را...
باران را فرستاد تا گل را سیراب کند.
من فکر می کنم پنجشنبه بود که خدا عشق را آفرید...
و بعد تمام جمعه را تعطیل کرد.
نشست
نشست
و آنقدر نشست
و آنقدر وقت گذاشت و آنقدر حوصله کرد که
تــــو
را
آفرید.
#میثم_اسفندیار
۲.۵k
۱۰ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.