بیا مرو ز کنارم بیا که می میرم

بیا، مرو ز کنارم، بیا که می میرم
نکن مرا به غریبی رها، که می میرم

توان کشمکشم نیست بی تو با ایام
برونم آور از این ماجرا که می میرم

نه قول همسفری تا همیشه ام دادی؟
قرار خویش منه زیر پا، که می میرم

به خاک پای تو سر می نهم، دریغ مکن
زچشم های من این توتیا، که می میرم

مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بی من
به سوی برکه ی آخر شنا، که می میرم

اگر هنوز من آواز آخرین توأم
بخوان مرا و مخوان جز مرا که می میرم

برای من که چنینم تو جان متصلی
مرا ز خود مکن ای جان جدا، که می میرم

ز چشم هایت اگر ناگزیر دل بکنم
به مهربانی آن چشم ها که می میرم …
دیدگاه ها (۹)

چرا رفتی چرا من بی قرارمبه سر سودای آغوش تو دارمنگفتی ماه تا...

گفتم که نرو تلخ شود روز شبانمگفتی بروم چونکه تمام است توانمگ...

شاهکار استادشهریاردوست دارم همدمت باشم ولی سربارنه،،،،گفته ب...

« اعترافی » بکنم ؟ بین این « پنجره ها » که «...

🌱🍒اگر هنوز من آواز آخرین توامبخوان مرا و مخوان جز مرا که می ...

🌱🍒بشنیده‌ام که عزم سفر می‌کنی مکنمِهر حریف و یار دگر می‌کنی ...

آمده‌ای که راز من بر همگان بیان کنی🌸و آن شه بی‌نشانه را جلوه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط