ادامه :
ادامه :
همه از اون متنفر بودند و البته اون هم از همه نفرت داشت . اون ابتدا تصمیم به خودکشی گرفته بود ، اما دوباره با خودش فکر کرده بود که باید مرگ پر سر و صدا تری داشته باشه . چون خودکشی به نظر اون فقط میتونست که به خوشحال کردن همسران سابقش کمک کنه . اون میخواست قبل از مرگش یک اسم وحشت آفرین برای خودش دست و پا کنه که همسران گذشتش از به یاد آوردنش وحشت کنند ، او فکر کرده بود که یک کشتار جمعی میتونست گزینه خوبی باشه . اون شب داکوما در ابتدا تصمیم گرفته بود که با کامیون به مدرسه بکوب و بچهها رو زیر بگیره ، اما بعدش فکر دیگهای کرده بود . حمله با چاقو به دانش آموزان مدرسه ، اون مرد یک مدرسه غیرانتفاعی رو میشناخت ، که در کنار بچه های نابغه تعداد زیادی از بچه های خانواده های پولدار هم توی اون درس میخوندن . حسادت هنوز توی وجود داکومای بیرحم زبانه میکشید ، و همین باعث شد که فاجعه ششم ژوئن سال 2001 رقم بخوره . این قاتل حرفاش پر از تناقض بود ، او به پلیسا گفته بود که برای اعدام شدن این جنایت رو مرتکب شده بود ، اما خوب همزمان سعی میکرد که به دادگاه خودش رو یک دیوانه نشون بده تا بلکه این بار هم از مجازات اعدام فرار کنه ، حرفهای بیرحمانه و خونسرد داکوما توی دادگاه کاری کرد که والدین بچههای قربانی طاقت نشستن و شنیدن حرفهای او رو نداشته باشن ، و جلسه دادگاه رو ترک کنند . اما خب این وسط وکیل او تلاشهای زیادی کرد که به دادگاه بقبولونه که موکلش یک دیوانه است . اما خوب حالا و رفتارهای اون نشون میداد که او به صورت کامل میدونسته که داره چیکار میکنه ، به هر حال دادگاه بعد از شنیدن دفاعیات متهم و وکیلش حکم مجازات او رو تعیین کرد . " اعدام " وقتی فهمید که دیگه واقعاً راهی برای جلوگیری از اعدام نداره ، گفت که ابتدا میخواست برای گرفتن این حکم سه نفر رو بکشه ، اما برای محکم کاری تعداد بیشتری رو کشت و زخمی کرده بود .
همه از اون متنفر بودند و البته اون هم از همه نفرت داشت . اون ابتدا تصمیم به خودکشی گرفته بود ، اما دوباره با خودش فکر کرده بود که باید مرگ پر سر و صدا تری داشته باشه . چون خودکشی به نظر اون فقط میتونست که به خوشحال کردن همسران سابقش کمک کنه . اون میخواست قبل از مرگش یک اسم وحشت آفرین برای خودش دست و پا کنه که همسران گذشتش از به یاد آوردنش وحشت کنند ، او فکر کرده بود که یک کشتار جمعی میتونست گزینه خوبی باشه . اون شب داکوما در ابتدا تصمیم گرفته بود که با کامیون به مدرسه بکوب و بچهها رو زیر بگیره ، اما بعدش فکر دیگهای کرده بود . حمله با چاقو به دانش آموزان مدرسه ، اون مرد یک مدرسه غیرانتفاعی رو میشناخت ، که در کنار بچه های نابغه تعداد زیادی از بچه های خانواده های پولدار هم توی اون درس میخوندن . حسادت هنوز توی وجود داکومای بیرحم زبانه میکشید ، و همین باعث شد که فاجعه ششم ژوئن سال 2001 رقم بخوره . این قاتل حرفاش پر از تناقض بود ، او به پلیسا گفته بود که برای اعدام شدن این جنایت رو مرتکب شده بود ، اما خوب همزمان سعی میکرد که به دادگاه خودش رو یک دیوانه نشون بده تا بلکه این بار هم از مجازات اعدام فرار کنه ، حرفهای بیرحمانه و خونسرد داکوما توی دادگاه کاری کرد که والدین بچههای قربانی طاقت نشستن و شنیدن حرفهای او رو نداشته باشن ، و جلسه دادگاه رو ترک کنند . اما خب این وسط وکیل او تلاشهای زیادی کرد که به دادگاه بقبولونه که موکلش یک دیوانه است . اما خوب حالا و رفتارهای اون نشون میداد که او به صورت کامل میدونسته که داره چیکار میکنه ، به هر حال دادگاه بعد از شنیدن دفاعیات متهم و وکیلش حکم مجازات او رو تعیین کرد . " اعدام " وقتی فهمید که دیگه واقعاً راهی برای جلوگیری از اعدام نداره ، گفت که ابتدا میخواست برای گرفتن این حکم سه نفر رو بکشه ، اما برای محکم کاری تعداد بیشتری رو کشت و زخمی کرده بود .
۱.۳k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.