از تو دل کندن بدان ای گل برایم ساده نیست
از تو دل کندن بدان ای گل برایم ساده نیست
قلب من بر این همه آوارگی اماده نیست
سرو خیزانم به پای برف و بوران غمت
قامتم خم شد ولی اما به کل افتاده نیست
زخم بر جا مانده بر قلب من از درد جفاست
لاجرم این زخم از خنجر وَ یا کباده نیست
بر صبوری من از درد فراق یار خود
نوش دارویی به از مستی ناب باده نیست
واژه ای در خور ندیدم از برای وصف تو
دامن دل را گرفتم مثل تو دلداده نیست
در ندامت گاه خود خلوت نمودم با خودم
تن به ذلت ها نهادن کمتر از قلاده نیست
پند اموز معلم گشته ام در یک کلام
گرچه حتی هم جوابی بر سوالش داده نیست
هر چه کردم از دل و یاد و وجودم من نرفت
ازتو دل کندن بدان ای گل برایم ساده نیست
قلب من بر این همه آوارگی اماده نیست
سرو خیزانم به پای برف و بوران غمت
قامتم خم شد ولی اما به کل افتاده نیست
زخم بر جا مانده بر قلب من از درد جفاست
لاجرم این زخم از خنجر وَ یا کباده نیست
بر صبوری من از درد فراق یار خود
نوش دارویی به از مستی ناب باده نیست
واژه ای در خور ندیدم از برای وصف تو
دامن دل را گرفتم مثل تو دلداده نیست
در ندامت گاه خود خلوت نمودم با خودم
تن به ذلت ها نهادن کمتر از قلاده نیست
پند اموز معلم گشته ام در یک کلام
گرچه حتی هم جوابی بر سوالش داده نیست
هر چه کردم از دل و یاد و وجودم من نرفت
ازتو دل کندن بدان ای گل برایم ساده نیست
۱.۴k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.