عجله تان برای چیست؟؟؟
عجله تان برای چیست؟؟؟
برای کدام خانه ی بختی اینگونه چراغ
رویاهایتان را خاموش میکنید و جواب بله را به کسی میدهید که در تاریکی مطلق هم از رد صدایتان نمیتواند پیدایتان کند...
سر یک سفره کنار چه کسی آیه به آیه ی
قرآن را میخوانید و قلبتان را متعهد به ماندن کنار چه کسی میکنید وقتی با اولین دعوا بند بند زنجیرش پاره میشود..
فریادهای ای کاش از همان اول یک نه میگفتم و خلاص میشدم را تا کی باید بر سر دنیایت بزنی...
تا کی باید شاهد خیانت هایی باشیم که
آغوششان کنار یکی ساز مخالف میزند و فکرشان در پی کسی دیگر سازش آرام آرام است...
چرا یک نفر جراتش را پیدا نمیکند یک سیلی محکم بخواباند در گوش این جماعت و بگوید بس کنید این بازی مسخره ی زیر یک سقف رفتن به هر قیمتی را...
چرا یک نفرتان ماشه را نمیکشد بر ذهن این نسل به مقصد نرسیده ایی که ازدواج را یک هدف مهم میدانند...
چرا همه یک راه را انتخاب کرده اید و آخرش ختم میشود به هر چه درس هم بخوانی آخر باید مادر ده بچه شوی...
پس کی قرار است کسی بیاید که شما را بلد باشد که بداند صبح ها چایتان را تلخ با یک تکه کلوچه نوش جان میکنید...
که بداند عادتان این است شب ها با صدای موزیک های بی کلام در آغوشش به خواب بروید...
که بلد باشد در روزهای بی حوصلگیتان شما را به شهر کتاب دعوت کند و در راه برگشت کنار یک مغازه گل فروشی توقف کند و دستتان را پر کند از گل هایی که برایشان جان میدهید...
که بلد باشد در یک جمع صد نفره چشمانتان را کمی غمگین و بی حوصله که دید،،زنگ بزند و بگوید حرف های این جماعت به درد یکی مثل من و تو نمیخورد یک بهانه جور کن فرار کنیم که دلمان تنگ لمس دستانتان است بانو...
همان کسی که حرف زبانش فقط تعریف از دستپخت و خانه داریت نباشد که بگوید رفیق راهم بلد است چگونه شب ها با شعرهایش با برنامه های از پیش تعیین نشده اش حال روزهایم را خوب کند...
کسی که رگ خواب زنانگی هایت را بیشتر از خودت بلد باشد و عطر همیشگیت را از ده فرسخی در آغوش بگیرد...
همان کسی که برای هم بیشتر یک رفیق باشید تا یک همسر و متعهد به قفل و زنجیری که نامش ازدواج است...
کسی که در پیری شب ها کنارش بنشینی و صد خاطره از پائیز و زمستان هایی که با هم گذراندید را از برق چشمان هم بخوانید...
کسی که نامتان کنار هم اسطوره ی عشق و تلاش صد نسل بعد از خودتان باشد...
برای همین است که میگویم اگر من و تو به کسی که بلدمان نباشد بله بگوییم و بازیگر نقش اول این تعهدهای کاغذی شویم یک روز میرسد که تنها حرف زبانمان این شود
" اگر تا الان در خانه اش مانده ام فقط برای فرزندانم است که بی مادر نشوند"
#پگاه_دهقان
برای کدام خانه ی بختی اینگونه چراغ
رویاهایتان را خاموش میکنید و جواب بله را به کسی میدهید که در تاریکی مطلق هم از رد صدایتان نمیتواند پیدایتان کند...
سر یک سفره کنار چه کسی آیه به آیه ی
قرآن را میخوانید و قلبتان را متعهد به ماندن کنار چه کسی میکنید وقتی با اولین دعوا بند بند زنجیرش پاره میشود..
فریادهای ای کاش از همان اول یک نه میگفتم و خلاص میشدم را تا کی باید بر سر دنیایت بزنی...
تا کی باید شاهد خیانت هایی باشیم که
آغوششان کنار یکی ساز مخالف میزند و فکرشان در پی کسی دیگر سازش آرام آرام است...
چرا یک نفر جراتش را پیدا نمیکند یک سیلی محکم بخواباند در گوش این جماعت و بگوید بس کنید این بازی مسخره ی زیر یک سقف رفتن به هر قیمتی را...
چرا یک نفرتان ماشه را نمیکشد بر ذهن این نسل به مقصد نرسیده ایی که ازدواج را یک هدف مهم میدانند...
چرا همه یک راه را انتخاب کرده اید و آخرش ختم میشود به هر چه درس هم بخوانی آخر باید مادر ده بچه شوی...
پس کی قرار است کسی بیاید که شما را بلد باشد که بداند صبح ها چایتان را تلخ با یک تکه کلوچه نوش جان میکنید...
که بداند عادتان این است شب ها با صدای موزیک های بی کلام در آغوشش به خواب بروید...
که بلد باشد در روزهای بی حوصلگیتان شما را به شهر کتاب دعوت کند و در راه برگشت کنار یک مغازه گل فروشی توقف کند و دستتان را پر کند از گل هایی که برایشان جان میدهید...
که بلد باشد در یک جمع صد نفره چشمانتان را کمی غمگین و بی حوصله که دید،،زنگ بزند و بگوید حرف های این جماعت به درد یکی مثل من و تو نمیخورد یک بهانه جور کن فرار کنیم که دلمان تنگ لمس دستانتان است بانو...
همان کسی که حرف زبانش فقط تعریف از دستپخت و خانه داریت نباشد که بگوید رفیق راهم بلد است چگونه شب ها با شعرهایش با برنامه های از پیش تعیین نشده اش حال روزهایم را خوب کند...
کسی که رگ خواب زنانگی هایت را بیشتر از خودت بلد باشد و عطر همیشگیت را از ده فرسخی در آغوش بگیرد...
همان کسی که برای هم بیشتر یک رفیق باشید تا یک همسر و متعهد به قفل و زنجیری که نامش ازدواج است...
کسی که در پیری شب ها کنارش بنشینی و صد خاطره از پائیز و زمستان هایی که با هم گذراندید را از برق چشمان هم بخوانید...
کسی که نامتان کنار هم اسطوره ی عشق و تلاش صد نسل بعد از خودتان باشد...
برای همین است که میگویم اگر من و تو به کسی که بلدمان نباشد بله بگوییم و بازیگر نقش اول این تعهدهای کاغذی شویم یک روز میرسد که تنها حرف زبانمان این شود
" اگر تا الان در خانه اش مانده ام فقط برای فرزندانم است که بی مادر نشوند"
#پگاه_دهقان
۳.۷k
۰۸ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.