زمستان را

زمستان را
به خاطر چتری دوست دارم
که سرپناهش را در باران
قسمت می‌کنی با من
و هر قدر هم که گرم بپوشی
یقین دارم باز در صف خلوت سینما خودت را
دلبرانه می‌چسبانی به من
هنوز باورم نمی‌شود
که سال به سال
چشم به راه زمستانی می‌نشینم
که سال‌ها چشم دیدنش را نداشته‌ام.


 
"عباس صفاری"
دیدگاه ها (۷)

همیشه چیزهایی را که نداشته امبیشتر دوست داشته ام،همچون تو که...

ساعت هانگاهت می کنم اماتو دیگر خط نگاهتبا من یکی نیستشنیدم ز...

در هیاهوی تحریف‌ها و بِدعت‌ها گم شد ارزش هازنهایمان طالب مرد...

زندگیمصرف"شعر"گفتنشد ...از آن زمان که شنیدم تو شعر میخوانی ....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط