اولین سیاره تنها در مداری کهنه سوخت
دل خودش رفت و خودش در انتظاری کهنه سوخت
در میان معرکه، آتش بیاری کهنه سوخت
یک زمستان طی شد اما زیر سقف کلبه ای
یادگاری های انبوه چناری کهنه سوخت
آخرین #سیاره با آن چند ماهش یخ زد و
اولین سیاره تنها در مداری کهنه سوخت
در فراق هم ردیفان همیشه در سفر
انتهای ایستگاهی نو، قطاری کهنه سوخت
دست خالی آمدم از آخرین اجرای خویش
آتشی برپا شد و در آن سه تاری کهنه سوخت
شک رهایم کرد در آن سجده ی بی بازگشت...
داغ پیشانی زد و رکعت شماری کهنه سوخت
لمس کردی با نوک انگشت، سنگی سرد را
نام ناخوانای من روی مزاری کهنه سوخت..
#کاظم_بهمنی
در میان معرکه، آتش بیاری کهنه سوخت
یک زمستان طی شد اما زیر سقف کلبه ای
یادگاری های انبوه چناری کهنه سوخت
آخرین #سیاره با آن چند ماهش یخ زد و
اولین سیاره تنها در مداری کهنه سوخت
در فراق هم ردیفان همیشه در سفر
انتهای ایستگاهی نو، قطاری کهنه سوخت
دست خالی آمدم از آخرین اجرای خویش
آتشی برپا شد و در آن سه تاری کهنه سوخت
شک رهایم کرد در آن سجده ی بی بازگشت...
داغ پیشانی زد و رکعت شماری کهنه سوخت
لمس کردی با نوک انگشت، سنگی سرد را
نام ناخوانای من روی مزاری کهنه سوخت..
#کاظم_بهمنی
۳.۰k
۰۵ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.