دیانا : موهاشو گرفتم سرش زدم ب دیوار
دیانا : موهاشو گرفتم سرش زدم ب دیوار
هستی : جیغ زدم ارسلان و محمدرضا اومدن خواستم دیانا گناهکار نشون بدم ک برگشتم دیدم دیانا افتاده روی زمین
ارسلان : دیاناااااا بلندشو چی شده امبولانس خبر کنید
محمد : باشه داد نزن لابد قش کرده هستی تو ک کاری نکردی
هستی : سکوت کردم زنگ زدیم ب امبولانس رفتیم بیمارستان
دکتر : شوهر این خانم کیه
ارسلان: منم چیزی شده
دکتر : خانمتون باردارن
ارسلان : واقا ........ میتونم ببینمش
دکتر : اره ولی زیاد خستش نکنید
ارسلان :چشم
دیانا : ارسلان من برای چی اینجام
ارسلان : عزیزم تو حامله ای
دیانا :چی ...... زدم زسر گریه
ارسلان :دیانا بغل کردم رفتم کاراش کردم و از بیمارستان رفتیم
دیانا : دم هتل بودیم محراب و ی دختره دست تو دست بودن
رفتم پایین ی سیلی زدم ب محراب دختره منو هل داد
ارسلان : اون بارداره
محراب :چی دوباره
دیانا : جلوی بغضم گرفتم
ارسلان : محراب مهرشاد نیومده
محراب : چرا اون رفت بالا با دوستش
ارسلان : بیا من تو بریم بالا کاریت دارم .....
هستی : جیغ زدم ارسلان و محمدرضا اومدن خواستم دیانا گناهکار نشون بدم ک برگشتم دیدم دیانا افتاده روی زمین
ارسلان : دیاناااااا بلندشو چی شده امبولانس خبر کنید
محمد : باشه داد نزن لابد قش کرده هستی تو ک کاری نکردی
هستی : سکوت کردم زنگ زدیم ب امبولانس رفتیم بیمارستان
دکتر : شوهر این خانم کیه
ارسلان: منم چیزی شده
دکتر : خانمتون باردارن
ارسلان : واقا ........ میتونم ببینمش
دکتر : اره ولی زیاد خستش نکنید
ارسلان :چشم
دیانا : ارسلان من برای چی اینجام
ارسلان : عزیزم تو حامله ای
دیانا :چی ...... زدم زسر گریه
ارسلان :دیانا بغل کردم رفتم کاراش کردم و از بیمارستان رفتیم
دیانا : دم هتل بودیم محراب و ی دختره دست تو دست بودن
رفتم پایین ی سیلی زدم ب محراب دختره منو هل داد
ارسلان : اون بارداره
محراب :چی دوباره
دیانا : جلوی بغضم گرفتم
ارسلان : محراب مهرشاد نیومده
محراب : چرا اون رفت بالا با دوستش
ارسلان : بیا من تو بریم بالا کاریت دارم .....
۱۰.۱k
۰۱ آذر ۱۴۰۲