رمان تجسد از نسترن اکبریان و فاطمه عیسی زاده(مهتا)
نام رمان: تجسد
نویسندگان: فاطمه عیسی زاده، نسترن اکبریان
ژانر: اجتماعی_ جنایی_ عاشقانه
ساعت پارت گذاری: روزانه چهار پارت
خلاصه:
بوی گس تعفن، عطر تلخ مرگ، بوی نای تنهایی؛ مزاج بی حس زندگانی را کر کرده بود!
در فنجان عاری از سیاهی، فال دستان بی گناهی در آمده که چرکین، به هر سو چنگ می انداخت. مرگ؛ واژهی نابی که در خانه ای تنگ، میان دستان بی حسی که بلور اشک از نک انگشتانش غلتیده می شد، بدل به زندگانی بود و خواب؛ مصیبتی که وحله را برای شکار حقایق در صید نگاهی نگران، باز میکرد!
پای خواب بازی که به میان می آمد، فریاد سکوت های خفه در حنجره، حواس را کیش و مات کرده و افسار را به دست خوابگری میداد که نگاهش گیر نگاه های زخم خوردهی روزگار بود.
ورق که بر می خورد، قرعه به نام سرباز حاکم بر بازی که مشت در گرهی کور طالعی نحس برده بود، می افتاد! ته این قرعه به بالاتر از سیاهی بدل بود و سرش منتهی به تک گل ساقه شکسته ای بود که گویاکلامش، خفه در نگاه های پر حرفی بود که آفتاب، رنگ سکوت را به مردمک های ترسیده اش حکم میزد.
#رمان_عاشقانه #رمان_جدید #دانلود_رمان #رمان_تجسد
نویسندگان: فاطمه عیسی زاده، نسترن اکبریان
ژانر: اجتماعی_ جنایی_ عاشقانه
ساعت پارت گذاری: روزانه چهار پارت
خلاصه:
بوی گس تعفن، عطر تلخ مرگ، بوی نای تنهایی؛ مزاج بی حس زندگانی را کر کرده بود!
در فنجان عاری از سیاهی، فال دستان بی گناهی در آمده که چرکین، به هر سو چنگ می انداخت. مرگ؛ واژهی نابی که در خانه ای تنگ، میان دستان بی حسی که بلور اشک از نک انگشتانش غلتیده می شد، بدل به زندگانی بود و خواب؛ مصیبتی که وحله را برای شکار حقایق در صید نگاهی نگران، باز میکرد!
پای خواب بازی که به میان می آمد، فریاد سکوت های خفه در حنجره، حواس را کیش و مات کرده و افسار را به دست خوابگری میداد که نگاهش گیر نگاه های زخم خوردهی روزگار بود.
ورق که بر می خورد، قرعه به نام سرباز حاکم بر بازی که مشت در گرهی کور طالعی نحس برده بود، می افتاد! ته این قرعه به بالاتر از سیاهی بدل بود و سرش منتهی به تک گل ساقه شکسته ای بود که گویاکلامش، خفه در نگاه های پر حرفی بود که آفتاب، رنگ سکوت را به مردمک های ترسیده اش حکم میزد.
#رمان_عاشقانه #رمان_جدید #دانلود_رمان #رمان_تجسد
۴.۸k
۱۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.