میدانی ؟!
میدانی ؟!
از این عاشقانه های کلاسیک و خز و خیل بدم می آید!
بقول اطرافیان همه اش تکراری میشود!
ما نمیگذاریم بشود خب!
اصلا بشود!الان که تکراری و عادی نیست
پس بگذار با دیوانگیِ خودمان عاشقی کنیم !
گورِ پدرِ حرف دیگران !
مثلا
جای شعر های قدیمی که میگوید نرگس چشم تو نگذاشت نمیدونم چی چی
شعر هایی که دوست دارم بخوانم برایت!
مثلا بخوانم :
حسود نیستم اما کسی بغیر خودم
غلط کند که بخواهد رغیب من باشد!
یا مثلا جای نشستن توی کافه های رمانتیک شهر بیاییم از میدان راه اهن تا تجریش پیاده رو های ولیعصر را قدم بزنیم و چرت بگوییم و بخندیم !
گور پدرشان بگذار چپ چپ نگاه کنند!
یا اینکه ساعتها باهم روی نیمکت پارک بنشینیم و یکی از هندزفری ها توی گوش تو باشه و یکیش توی گوش خودم!
یا مثلا اینطور که همه دختر پسر ها موتور و ماشین سوار میشوند نباشیم!
بیا سوار اتوبوس شیم!
یا
توی زمستون زنگ بزنم بدون هیچ دلیل بگم:
چنارای ولیعصر منتظرن
با یه عالمه برف ...
بعد با تردید بپرسم:
میای که؟!
در جوابم بدون مکث بگویی:
یه جفت دستکش میارم فقط،یه لنگه تو یه لنگه من . . .
سر اینکه دستای گره شدمون توی جیب کی باشه بعدا تصمیم میگیریم . . .!
اینکه توی سرمای سگ کش زمستان باهم بستنی بخوریم!
اینکه خودت را لوس کنی!
اینکه حرصم را در بیاوری و اخرش بگویی:
| دوس داشتم به تو چه |
اینکه پایه دیوانگی باشی هی نگویی زشت است!
اینکه باهم تاب سوار شیم!
اینکه . . .
اینکه پا به پای دیوانگی ام دیوانه باشی!
توی زندگی همه حتی خودمان هم مشکلات هست!
اینها رویا نیست
اینها دیوانگیست!
دیوانه ها فرق دارند !
چیزهایی به نظرشان میاید که به نظر دیگران نمیآید
و چیزهایی به نظرشان نمیآید که به نظر دیگران میآید!!
مشکلات بین زن و مرد همیشه بوده و هست
اما چقدر تونستن دیوانه باشند و اهمیت ندن و خوش بگذرونن .......
نمیدانم!
هیچوقت از اینکه دیوانه بودم پشیمان نشدم!
از اینکه مثل دیگران کپی پیس نبودم!
همواره یکی از ملاک های انتخاب همسر ؛دیوانگی؛ بود !
از این عاشقانه های کلاسیک و خز و خیل بدم می آید!
بقول اطرافیان همه اش تکراری میشود!
ما نمیگذاریم بشود خب!
اصلا بشود!الان که تکراری و عادی نیست
پس بگذار با دیوانگیِ خودمان عاشقی کنیم !
گورِ پدرِ حرف دیگران !
مثلا
جای شعر های قدیمی که میگوید نرگس چشم تو نگذاشت نمیدونم چی چی
شعر هایی که دوست دارم بخوانم برایت!
مثلا بخوانم :
حسود نیستم اما کسی بغیر خودم
غلط کند که بخواهد رغیب من باشد!
یا مثلا جای نشستن توی کافه های رمانتیک شهر بیاییم از میدان راه اهن تا تجریش پیاده رو های ولیعصر را قدم بزنیم و چرت بگوییم و بخندیم !
گور پدرشان بگذار چپ چپ نگاه کنند!
یا اینکه ساعتها باهم روی نیمکت پارک بنشینیم و یکی از هندزفری ها توی گوش تو باشه و یکیش توی گوش خودم!
یا مثلا اینطور که همه دختر پسر ها موتور و ماشین سوار میشوند نباشیم!
بیا سوار اتوبوس شیم!
یا
توی زمستون زنگ بزنم بدون هیچ دلیل بگم:
چنارای ولیعصر منتظرن
با یه عالمه برف ...
بعد با تردید بپرسم:
میای که؟!
در جوابم بدون مکث بگویی:
یه جفت دستکش میارم فقط،یه لنگه تو یه لنگه من . . .
سر اینکه دستای گره شدمون توی جیب کی باشه بعدا تصمیم میگیریم . . .!
اینکه توی سرمای سگ کش زمستان باهم بستنی بخوریم!
اینکه خودت را لوس کنی!
اینکه حرصم را در بیاوری و اخرش بگویی:
| دوس داشتم به تو چه |
اینکه پایه دیوانگی باشی هی نگویی زشت است!
اینکه باهم تاب سوار شیم!
اینکه . . .
اینکه پا به پای دیوانگی ام دیوانه باشی!
توی زندگی همه حتی خودمان هم مشکلات هست!
اینها رویا نیست
اینها دیوانگیست!
دیوانه ها فرق دارند !
چیزهایی به نظرشان میاید که به نظر دیگران نمیآید
و چیزهایی به نظرشان نمیآید که به نظر دیگران میآید!!
مشکلات بین زن و مرد همیشه بوده و هست
اما چقدر تونستن دیوانه باشند و اهمیت ندن و خوش بگذرونن .......
نمیدانم!
هیچوقت از اینکه دیوانه بودم پشیمان نشدم!
از اینکه مثل دیگران کپی پیس نبودم!
همواره یکی از ملاک های انتخاب همسر ؛دیوانگی؛ بود !
۵.۲k
۰۲ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.