کیوت ولی خشن پارت

کیوت ولی خشن پارت ۲۹

روز بعد

خ (خدمتکار) : خانم...خانم لطفا بیدار شید
ا.ت : (خمیازه) بله ؟
خ : خانم رئیس گفتن بهتون بگم برید پیششون
ا.ت : باشه فقط برو بیرون تا لباس بپوشم
خ : چشم (تعظیم)
رفت بیرون توهم پاشدی لباس پوشیدی رفتی دم در اتاق خواب کوک در زدی
کوک : بیا تو
رفتی تو
ا.ت : سلام
کوک : همونجا وایسا
بعد اومد از پشت دستشو گذاشت رو چشمات
ا.ت : چیکار میکنی ؟
کوک : هیس برو جلو.....خوبه یکم بچرخ به چپ...خوبه حالا چشماتو وا کن ۳..۲..۱
دستشو برداشت تو هم چشماتو باز کردی
چیزی که رو به روت بود خیلی قشنگ بود اشک تو چشمات حلقه زد خیلی ذوق کرده بودی که برات لباس عروس خریده بود
کوک : دوسش داری ؟
ا.ت : منظورت چیه ؟....این فوق العاده ست (با بغض)
برگشتی سمت جونگکوک محکم بغلش کردی و همونجا گریه کردی
اونم بغلت کرد
کوک : گریه نکن سوییت هارت قابلی نداشت برای توعه
ا.ت : ممنونم (با گریه)
بعد از بغلش اوردت بیرون اشکاتو پاک کرد
کوک : ارزش نداره مرواریداتو بریزی پایین گریه نکن (خودم دارم تصور میکنم خرذوق شدم عررررر)
کوک : بپوش ببین اندازته
ا.ت : باشه
لباسو پوشیدی اومدی پیشش
ا.ت : جونگکوکا
روشو برگردوند بهت نگاه کرد
کوک تو ذهنش : رومو برگردوندم نگاش کردم
باورم نمیشد آخه یه آدم چطور میتونه انقدر زیبا باشه....هیچ چیز بیان کننده ی زیباییش نبود پس گفتم
کوک : خیلی بهت میاد چاگیا...مثل فرشته ها شدی ♡
(عررررر چقد قشنگ حرف میزنه)


خب پارت بعد پارت آخره بعدش اگه پایه هستین یکی دیگه هم مینویسم فقط موضوعشو با شخصشو تو کامنتا بگین ♡
دیدگاه ها (۰)

کیوت ولی خشن پارت ۳۰ (آخر)روز عروسی.... : ماه شدی گلم خیلی ل...

ریکشنشون وقتی تو جمع ددی صداشون میکنی (درخواستی)نامجون : تو ...

کیوت ولی خشن پارت ۲۸شب جفتتون تو اتاق کار جونگکوک نشسته بودی...

کیوت ولی خشن پارت ۲۷تو و جونگکوک داشتین کارای خیلی خوب خوب م...

کیوت ولی خشن پارت ۲۱کوک : تو برو من میرم پایین ببینم چیکار م...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط