من دست های مهربان خدا را احساس می کنم، وقتی که عشق می بین
من دستهای مهربان خدا را احساس میکنم، وقتی که عشق میبینم، لبخند میبینم، شعور میبینم. وقتی که آدمها را میبینم که همدیگر را دوست دارند، نگران همدیگرند و از هم مراقبت میکنند.
وقتی که خورشید طلوع میکند، ستاره میدرخشد، ابر میبارد. وقتی پرندهای در آسمان -بدون ذرهای خطا- پرواز میکند. وقتی از طعم شگفتانگیز میوهای لذت میبرم، وقتی از تماشای منظرهی بینظیری به وجد میآیم، وقتی به نقطهای خیره میمانم و به داشتههام فکر میکنم، وقتی به یاد میآورم که در راه رسیدن به خواستهها و اهدافم، آنزمان که داشتم تلاش میکردم و کفایت نمیکرد، چقدر حضور و نور و حمایتش را احساس میکردم و چقدر آرام میشدم که خدا هست.
چقدر دوستش دارم! کاش میشد بوسه زد به گونهها و دستهای مهربان او، محکم در آغوشش گرفت و فریاد زد: «دوستت دارم، خـُــدای بیهمتای من! خیلـــی دوستت دارم.»
#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉★
وقتی که خورشید طلوع میکند، ستاره میدرخشد، ابر میبارد. وقتی پرندهای در آسمان -بدون ذرهای خطا- پرواز میکند. وقتی از طعم شگفتانگیز میوهای لذت میبرم، وقتی از تماشای منظرهی بینظیری به وجد میآیم، وقتی به نقطهای خیره میمانم و به داشتههام فکر میکنم، وقتی به یاد میآورم که در راه رسیدن به خواستهها و اهدافم، آنزمان که داشتم تلاش میکردم و کفایت نمیکرد، چقدر حضور و نور و حمایتش را احساس میکردم و چقدر آرام میشدم که خدا هست.
چقدر دوستش دارم! کاش میشد بوسه زد به گونهها و دستهای مهربان او، محکم در آغوشش گرفت و فریاد زد: «دوستت دارم، خـُــدای بیهمتای من! خیلـــی دوستت دارم.»
#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉★
۱۰۰.۶k
۱۹ آذر ۱۴۰۰