" انتقام شجاعانه "
" انتقام شجاعانه "
اپیزود ۲۴
مرخص شدم و رفتم خونه و دوش گرفتم و خوابیدم با زنگ گوشیم بیدار شدم باجی بود " سلام یوکی مرخص شدی ؟ " یوکی " آره مرخص شدم ولی شونم یکم درده " باجی " مگه ضربه شونه ات خیلی محکم بود؟ " یوکی " اوهوم " باجی " امروز اگه بهتری بریم بیرون؟" یوکی " آره بریم " باجی " خب باشه پس پمادی چیزی به شونه ات بزن باشه ؟ " یوکی " باشه " باجی " کاری نداری ؟" یوکی " نه خدافظ میبینمت " باجی " خدافظ " به محض اینکه قطع کرد رفتم تو روشویی و ماسک گذاشتم رو صورتم و موهامو شستم و پماد رو زدم رو جاهای کبودی و زخم که زیاد نسوزن و آماده شدم و رفتم پایین
مامان " یوکی بیا اینجا " رفتم پیش مامانم زخمام رو نگا کرد " میسوزن ؟ " یوکی " بعضی موقع ها میسوزن " مامانم بغلم کرد " دفعه بعدی بهمون بگین باشه عزیزم؟ " یوکی " باشه مامان " و رفتم بیرون هندزفری رو کردم تو گوشم و آهنگ لاولی از بیلی رو پلی کردم تا باجی بیاد به یه دختر خوردم اون کتاباش ریخت " ایوای ببخشید معذرت میخوام " و خم شدم که بهش کمک کنم احساس کردم دختره داره گریه میکنن " داری گریه میکنی ؟ " بغلش کردم " اشکال نداره عزیزم تموم میشه آخرش قشنگه صورت قشنگتو خراب نکن " و موهای صورتیش رو ناز کردم و اروم زدم تو کمرش که آروم بشه دختره دیگه گریه نمیکرد " تو خیلی کیوتی میدونستی ؟ پس گریه نکن اسمت چیه ؟ " اون صورتشو بالا اورد " اسمم هیناتا عه " بهش لبخند زدم " اسم قشنگی داری اسم منم یوکی عه " دختره بهم لبخند زد " میتونم شمارت رو داشته باشم ؟ " براش شمارم رو خوندم اون ازم تشکر کرد و رفت چند دقیقه بعد باجی اومد و رفتیم و رسیدیم همون پارک اونجا توکیو مانجی گنگ بودن بهشون سلام کردم ماشالا همه هم خبر داشتن با والهالا درگیر شدم حالمو میپرسیدن یه دختر مو بلوندی دیدم آشنا بود " باجی این دختره کیه ؟ " باجی " اما عه دختر نامشروع بابای مایکی یعنی خواهرش که فقط ماماناشون فرق داره و دوست دختر دراکن اومد سمتم " باجی این دوست دخترته همونی که از والهالا کتک خورد ؟ " باجی " آره " یوکی " سلام من یوکی هستم " اما " منم اما هستم ببینم تو کجایی احساس نمیکنم ژاپنی باشی " یوکی " من ویتنامی _ ژاپنی ام به گفته بقیه بیشتر به پدرم رفتم " همونطور که داشتم با اما حرف میزدم باجی هم رفته بود داشت با رهبرا حرف میزد وقتی حرفم با اما تموم شد داشتم دنبال باجی میگشتم که یه صداهایی شنیدم " مایکی من میخوام با والهالا باز بجنگیم یا حداقل خودم تنها باهاشون یه دعوایی داشته باشم " " اونوقت چرا ؟" " تو زخمای رو بدن دوست دختر منو دیدی ؟ اون داره درد میکشه و فقط میگه خوبم اون دستش شکسته و کبودی ها و زخمای زیادی رو بدنش داره اونا به یه دختر آسیب رسوندن من هرگز دست رو دست نمیزارم "
اپیزود ۲۴
مرخص شدم و رفتم خونه و دوش گرفتم و خوابیدم با زنگ گوشیم بیدار شدم باجی بود " سلام یوکی مرخص شدی ؟ " یوکی " آره مرخص شدم ولی شونم یکم درده " باجی " مگه ضربه شونه ات خیلی محکم بود؟ " یوکی " اوهوم " باجی " امروز اگه بهتری بریم بیرون؟" یوکی " آره بریم " باجی " خب باشه پس پمادی چیزی به شونه ات بزن باشه ؟ " یوکی " باشه " باجی " کاری نداری ؟" یوکی " نه خدافظ میبینمت " باجی " خدافظ " به محض اینکه قطع کرد رفتم تو روشویی و ماسک گذاشتم رو صورتم و موهامو شستم و پماد رو زدم رو جاهای کبودی و زخم که زیاد نسوزن و آماده شدم و رفتم پایین
مامان " یوکی بیا اینجا " رفتم پیش مامانم زخمام رو نگا کرد " میسوزن ؟ " یوکی " بعضی موقع ها میسوزن " مامانم بغلم کرد " دفعه بعدی بهمون بگین باشه عزیزم؟ " یوکی " باشه مامان " و رفتم بیرون هندزفری رو کردم تو گوشم و آهنگ لاولی از بیلی رو پلی کردم تا باجی بیاد به یه دختر خوردم اون کتاباش ریخت " ایوای ببخشید معذرت میخوام " و خم شدم که بهش کمک کنم احساس کردم دختره داره گریه میکنن " داری گریه میکنی ؟ " بغلش کردم " اشکال نداره عزیزم تموم میشه آخرش قشنگه صورت قشنگتو خراب نکن " و موهای صورتیش رو ناز کردم و اروم زدم تو کمرش که آروم بشه دختره دیگه گریه نمیکرد " تو خیلی کیوتی میدونستی ؟ پس گریه نکن اسمت چیه ؟ " اون صورتشو بالا اورد " اسمم هیناتا عه " بهش لبخند زدم " اسم قشنگی داری اسم منم یوکی عه " دختره بهم لبخند زد " میتونم شمارت رو داشته باشم ؟ " براش شمارم رو خوندم اون ازم تشکر کرد و رفت چند دقیقه بعد باجی اومد و رفتیم و رسیدیم همون پارک اونجا توکیو مانجی گنگ بودن بهشون سلام کردم ماشالا همه هم خبر داشتن با والهالا درگیر شدم حالمو میپرسیدن یه دختر مو بلوندی دیدم آشنا بود " باجی این دختره کیه ؟ " باجی " اما عه دختر نامشروع بابای مایکی یعنی خواهرش که فقط ماماناشون فرق داره و دوست دختر دراکن اومد سمتم " باجی این دوست دخترته همونی که از والهالا کتک خورد ؟ " باجی " آره " یوکی " سلام من یوکی هستم " اما " منم اما هستم ببینم تو کجایی احساس نمیکنم ژاپنی باشی " یوکی " من ویتنامی _ ژاپنی ام به گفته بقیه بیشتر به پدرم رفتم " همونطور که داشتم با اما حرف میزدم باجی هم رفته بود داشت با رهبرا حرف میزد وقتی حرفم با اما تموم شد داشتم دنبال باجی میگشتم که یه صداهایی شنیدم " مایکی من میخوام با والهالا باز بجنگیم یا حداقل خودم تنها باهاشون یه دعوایی داشته باشم " " اونوقت چرا ؟" " تو زخمای رو بدن دوست دختر منو دیدی ؟ اون داره درد میکشه و فقط میگه خوبم اون دستش شکسته و کبودی ها و زخمای زیادی رو بدنش داره اونا به یه دختر آسیب رسوندن من هرگز دست رو دست نمیزارم "
۶.۳k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.