در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند

در این سرای بی کسی ،کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند

نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند

گذر گهیست پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند

نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم ام سزاست
وگرنه بر درخت تر، کسی تبر نمی زند
دیدگاه ها (۱)

کیستی تو که من هنوز از میان ِ عکس‌های تو تکه‌های خواب‌هایم ر...

?دوست خوب عجب امنیت خوبے ست …میتوانے با او خودِ خودت باشے …...

ﻓﺮﻫﻨﮓ یعنی:ﺑﭙﺬﯾﺮﯾﻢ ﮐﻪ وجود ﻫﺮ ﮐﺲﺩﻭ ﺑﺨﺶ دﺍﺭﺩ...ﺑﺨﺶ اول: ﭼﯿﺰﻫﺎ...

مثل کوهیم و از این فاصله هامان چه غم استلذت عشق من و تو نرسی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط