عاشق رئیسم شدم♡پارت ۵۶
عاشق رئیسم شدم♡پارت ۵۶
راوی ویو:
سوهی خریدشو کرد و با لیا و جیمین رفت خونش و غذا خوردن و خوابیدن
فلش بک به صبح🌞:
سوهی ویو:
با حس خشکی دهن چشمامو باز کردم و رفتم پایین تا آب بخورم وقتی آب خوردم برگشتم جیمینو چمدون بدست دیدم
سوهی: جیمین؟
جیمین: ها سوهی صبح بخیر
سوهی:صبح بخیر...جایی میری با چمدون
جیمین: ی کار فوری پیش اومده باید برگردم فرانسه
سوهی: ای بابا دوباره بهمون سر بزن
جیمین:اوک
همو بغل کردیم و رفت منم رفتم بالا حاظر شدم و رفتم کتابخانه ساعت ۱ بود که رفتم خونه و غذا خوردم عصری بود داشتم فیلم میدیدم خوابم برد
کوک ویو:
با زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم کارای لازم رو کردم صبحانه خوردم و رفتم پیش اوستا ناهارمم با اوستا خوردم و رفتم خرید بعد رفتم خونه طراحی کردم عطر شد حاظر شدم رفتم خونه سوهی جلو در تو ماشین بودم زنگ زدم به سوهی
زینگگگگ زینگگگگگ
سوهی: الو
کوک:الو بیبی من پایین منتظرم
سوهی: باشه منم الان حاظر میشم میام
کوک:حاظر نیستی
سوهی:همین الان از خواب بیدار شدم
کوک:ای بابا خوابالو بدو
سوهی:اوک بای
بعد ۲۰ مین سوهی خانم تشریف آوردن
سوهی: سلااام
کوک:سلاام چقد خوشگل شدی
سوهی:واقعا
کوک:اوم...چرا انقد دیر اومدی
سوهی: عشقم گفتم دیگه خواب بودم
کوک:آها اوک
سوهی: کوک امروز صب جیمین رفتااااا
چییی وای تو دلم عروسی بود ولی نمیخواستم نشون بدم
کوک:اِوا راس میگی ایشالا دوباره سر میزنه
سوهی:اوهوم
بعد چند مین رسیدیم خونه عموم رفتیم تو نشستیم شامو خوردیم قرار شد عروسیمون آخر این هفته باشه و سوهی رو رسوندم خونه و خودمم رفتم خونه و خوابیدم
........
شرایط پارت بعد: نداریم 😄
میخواستم فیکو کشش بدم ولی خب حوصلم نمیگیره دیگه پارتای اخره🤗🥲
راوی ویو:
سوهی خریدشو کرد و با لیا و جیمین رفت خونش و غذا خوردن و خوابیدن
فلش بک به صبح🌞:
سوهی ویو:
با حس خشکی دهن چشمامو باز کردم و رفتم پایین تا آب بخورم وقتی آب خوردم برگشتم جیمینو چمدون بدست دیدم
سوهی: جیمین؟
جیمین: ها سوهی صبح بخیر
سوهی:صبح بخیر...جایی میری با چمدون
جیمین: ی کار فوری پیش اومده باید برگردم فرانسه
سوهی: ای بابا دوباره بهمون سر بزن
جیمین:اوک
همو بغل کردیم و رفت منم رفتم بالا حاظر شدم و رفتم کتابخانه ساعت ۱ بود که رفتم خونه و غذا خوردم عصری بود داشتم فیلم میدیدم خوابم برد
کوک ویو:
با زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم کارای لازم رو کردم صبحانه خوردم و رفتم پیش اوستا ناهارمم با اوستا خوردم و رفتم خرید بعد رفتم خونه طراحی کردم عطر شد حاظر شدم رفتم خونه سوهی جلو در تو ماشین بودم زنگ زدم به سوهی
زینگگگگ زینگگگگگ
سوهی: الو
کوک:الو بیبی من پایین منتظرم
سوهی: باشه منم الان حاظر میشم میام
کوک:حاظر نیستی
سوهی:همین الان از خواب بیدار شدم
کوک:ای بابا خوابالو بدو
سوهی:اوک بای
بعد ۲۰ مین سوهی خانم تشریف آوردن
سوهی: سلااام
کوک:سلاام چقد خوشگل شدی
سوهی:واقعا
کوک:اوم...چرا انقد دیر اومدی
سوهی: عشقم گفتم دیگه خواب بودم
کوک:آها اوک
سوهی: کوک امروز صب جیمین رفتااااا
چییی وای تو دلم عروسی بود ولی نمیخواستم نشون بدم
کوک:اِوا راس میگی ایشالا دوباره سر میزنه
سوهی:اوهوم
بعد چند مین رسیدیم خونه عموم رفتیم تو نشستیم شامو خوردیم قرار شد عروسیمون آخر این هفته باشه و سوهی رو رسوندم خونه و خودمم رفتم خونه و خوابیدم
........
شرایط پارت بعد: نداریم 😄
میخواستم فیکو کشش بدم ولی خب حوصلم نمیگیره دیگه پارتای اخره🤗🥲
۸.۳k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.