•وقتی تو غذاشون قرص تحریک کننده میریزی•
•وقتی تو غذاشون قرص تحریک کننده میریزی•
❤️ #استری_کیدز ❤️
بنگچان🐺: بعد اینکه غذا رو خورد حس عجیبی داشت و بشدت بهت نیاز پیدا کرده بود ولی سعی میکرد عادی رفتار کنه تا آسیبی بهت نرسه چون تاحالا باهم زیاد پیش نرفته بودید
لینو🐰:
_ا/ت
+بله
_تو غذا چیزی ریخته بودی؟
+ها من؟ م..من.. نه منظورت چیه..
با اخم بهت نگاهی میکنه که چرا بهش دروغ میگی و مجبور میشی اعتراف کنی
+چیزه خب.آره قرص..چیز ریخته بودم..
_چیز؟
+همون چیز دیگ..قرص تحریک کننده
با شنیدن اینکه کامل اعتراف کردی پوزخند شیطونی زد و بهت نزدیکتر شد
_پس حالا باید عواقب کارتو قبول کنی بیبی
چانگبین🐷🐰: من چرا یهویی اینقدر انرژیم زیاد شد
+عه پس اثر کرد (زمزمه وار با خودت)
_ها؟ چیزی گفتی؟
+من؟ نه نه معلومه که نه
به سمتت اومد و از کمرت گرفت که بهش چسبیدی
_عشقم...میشه امشب..؟
از اونجایی که خودت نقششو ریخته بودی سرتو تکون دادی که بوسه ی عمیقی رو شروع کرد
هیونجین🥟: سعی میکرد خودشو کنترل کنه ولی دیگه نتونست..همینجوری که تو بغلش داشتی فیلم میدیدی شروع به بوسیدن گردنت کرد
_لیدی..من همین الان بهت نیاز دارم
جیسونگ🐿: مثلا خواست بره ورزش کنه تا شاید یکم از اون حسش کم بشه ولی تاثیری نداشت..کلافه وار روی مبل نشست که به سمتش رفتی
+عزیزم چیزی شده؟
_نه
+مطمعنی؟
_خب راستش..چیزه خب..
خجالت میکشید که بهت بگه و چون تو هم فهمیدی لبخندی زدی و خودت دست به کار شدی
فلیکس🐥: بعد غذا بشدت عرق کرده بود که تصمیم گرفت بره حموم..
تو هم داشتی حوله حموم رو براش میبردی که وقتی در رو زدی تو رو داخل حموم کشید
+چیکار میک..
_هیش..میدونی که الان فقط تو میتونی حالمو خوب کنی
سونگمین🐶: یاااااا ا/تتتتت
با دادی که از سمت اتاق خوابتون شنیدی سریع رفتی تو اتاق
+چیشده؟
_بیا دیگگگگگگ
+یکم صبر کن غذا هارو بزارم یخچال خراب میشن
میخواستی از اتاق خارج شی که سریع دستت رو گرفت و از پشت بغلت کرد
_ولی من دیگه نمیتونم تحمل کنم
+هااا؟
از پشت شروع کرد به بوسیدن گردنت و تو رو روی تخت انداخت
جونگین🦊: خیلی خجالت میکشید که بهت بگه ولی دیگه تحملش تموم شده بود و داشت دیوونه میشد
_ا/ت..
با صدای نیازمندی صدات کرد که به سمتش رفتی تا رو مبل کنارش بشینی ولی قبل اینکه بشینی دستت رو گرفت و به سمت خودش کشید که افتادی رو پاهاش..
دستاشو دور کمرت حلقه کرد و بوسه ی کوتاهی رو لبات گذاشت
_بیا یه شب خاطره انگیز بسازیم هوم؟
🦝🐰🐷🐰🥟🐿🐥🐶🦊🦝🐰🐷🐰🥟🐿
#سناریو #اسکیز #سناریو_استری_کیدز #سناریو_اسکیز #Stray_kids #Skz
#بنگچان #چانگبین #لینو #هان #جیسونگ #هیونجین #فلیکس #سونگمین #جونگین #ای_ان #فیک #فیکشن #فیک_استری_کیدز #Fic #Fic_Stray_kids #Fic_Skz #Stray_kids_Fic
❤️ #استری_کیدز ❤️
بنگچان🐺: بعد اینکه غذا رو خورد حس عجیبی داشت و بشدت بهت نیاز پیدا کرده بود ولی سعی میکرد عادی رفتار کنه تا آسیبی بهت نرسه چون تاحالا باهم زیاد پیش نرفته بودید
لینو🐰:
_ا/ت
+بله
_تو غذا چیزی ریخته بودی؟
+ها من؟ م..من.. نه منظورت چیه..
با اخم بهت نگاهی میکنه که چرا بهش دروغ میگی و مجبور میشی اعتراف کنی
+چیزه خب.آره قرص..چیز ریخته بودم..
_چیز؟
+همون چیز دیگ..قرص تحریک کننده
با شنیدن اینکه کامل اعتراف کردی پوزخند شیطونی زد و بهت نزدیکتر شد
_پس حالا باید عواقب کارتو قبول کنی بیبی
چانگبین🐷🐰: من چرا یهویی اینقدر انرژیم زیاد شد
+عه پس اثر کرد (زمزمه وار با خودت)
_ها؟ چیزی گفتی؟
+من؟ نه نه معلومه که نه
به سمتت اومد و از کمرت گرفت که بهش چسبیدی
_عشقم...میشه امشب..؟
از اونجایی که خودت نقششو ریخته بودی سرتو تکون دادی که بوسه ی عمیقی رو شروع کرد
هیونجین🥟: سعی میکرد خودشو کنترل کنه ولی دیگه نتونست..همینجوری که تو بغلش داشتی فیلم میدیدی شروع به بوسیدن گردنت کرد
_لیدی..من همین الان بهت نیاز دارم
جیسونگ🐿: مثلا خواست بره ورزش کنه تا شاید یکم از اون حسش کم بشه ولی تاثیری نداشت..کلافه وار روی مبل نشست که به سمتش رفتی
+عزیزم چیزی شده؟
_نه
+مطمعنی؟
_خب راستش..چیزه خب..
خجالت میکشید که بهت بگه و چون تو هم فهمیدی لبخندی زدی و خودت دست به کار شدی
فلیکس🐥: بعد غذا بشدت عرق کرده بود که تصمیم گرفت بره حموم..
تو هم داشتی حوله حموم رو براش میبردی که وقتی در رو زدی تو رو داخل حموم کشید
+چیکار میک..
_هیش..میدونی که الان فقط تو میتونی حالمو خوب کنی
سونگمین🐶: یاااااا ا/تتتتت
با دادی که از سمت اتاق خوابتون شنیدی سریع رفتی تو اتاق
+چیشده؟
_بیا دیگگگگگگ
+یکم صبر کن غذا هارو بزارم یخچال خراب میشن
میخواستی از اتاق خارج شی که سریع دستت رو گرفت و از پشت بغلت کرد
_ولی من دیگه نمیتونم تحمل کنم
+هااا؟
از پشت شروع کرد به بوسیدن گردنت و تو رو روی تخت انداخت
جونگین🦊: خیلی خجالت میکشید که بهت بگه ولی دیگه تحملش تموم شده بود و داشت دیوونه میشد
_ا/ت..
با صدای نیازمندی صدات کرد که به سمتش رفتی تا رو مبل کنارش بشینی ولی قبل اینکه بشینی دستت رو گرفت و به سمت خودش کشید که افتادی رو پاهاش..
دستاشو دور کمرت حلقه کرد و بوسه ی کوتاهی رو لبات گذاشت
_بیا یه شب خاطره انگیز بسازیم هوم؟
🦝🐰🐷🐰🥟🐿🐥🐶🦊🦝🐰🐷🐰🥟🐿
#سناریو #اسکیز #سناریو_استری_کیدز #سناریو_اسکیز #Stray_kids #Skz
#بنگچان #چانگبین #لینو #هان #جیسونگ #هیونجین #فلیکس #سونگمین #جونگین #ای_ان #فیک #فیکشن #فیک_استری_کیدز #Fic #Fic_Stray_kids #Fic_Skz #Stray_kids_Fic
۱۶.۸k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.