شکلات تخته ای
شکلات تخته ای
پارت ۸
خداوکیلی فک کرده من میترسم؟
از جام بلند شدم و لباسم و که کمی خاکی شده بود رو تکون دادم تا تمیز شه بعد سرم و بلند کردم که دیدم با چشمای گرد من و نگا میکنه و یه شلاق هم دستشه
اخمی کردم و رفتم رو به روش وایستادم
با انگشتام رو سینش خطای فرضی میکشیدم در همون حال زبون باز کردم
ا.ت: مثل اینکه من و نمیشناسی منWicked Witch هستم
و آبروی سمت راستم و انداختم بالا
ا.ت: من دختری ام که همه ی جهان مافیا ازش وحشت دارن الان با یه حرکت من تو همه چیت رو میبازی
میتونستم ترس رو توی چشماش ببینم
بایدم بترسه من کم کسی نیسم هه من
Wicked Witch
ازش فاصله گرفتم و از انبار خارج شدم
پسره مشکل داره اون از دفعه اول که من و آورد اینجا اینم از الان
اوووف خدا
پارت ۸
خداوکیلی فک کرده من میترسم؟
از جام بلند شدم و لباسم و که کمی خاکی شده بود رو تکون دادم تا تمیز شه بعد سرم و بلند کردم که دیدم با چشمای گرد من و نگا میکنه و یه شلاق هم دستشه
اخمی کردم و رفتم رو به روش وایستادم
با انگشتام رو سینش خطای فرضی میکشیدم در همون حال زبون باز کردم
ا.ت: مثل اینکه من و نمیشناسی منWicked Witch هستم
و آبروی سمت راستم و انداختم بالا
ا.ت: من دختری ام که همه ی جهان مافیا ازش وحشت دارن الان با یه حرکت من تو همه چیت رو میبازی
میتونستم ترس رو توی چشماش ببینم
بایدم بترسه من کم کسی نیسم هه من
Wicked Witch
ازش فاصله گرفتم و از انبار خارج شدم
پسره مشکل داره اون از دفعه اول که من و آورد اینجا اینم از الان
اوووف خدا
۸.۵k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.