ارمی فداکار
ارمی فداکار
پارت ۱۰
از دید یونجی :
واای یکم زیادی نزدیکمه الانه که غش ( یا قش ؟ ) کنم
من خنده کوتاهی با معذبی کردم و گفتم : عهه میشه برین عقب تر ؟
نمیدونم به خاطر این که برا اولین بار به این نزدیکی میبینمش قلبم داره از همیشه تند تر میزنه یا از این که عصبانی شده بودم اما خب چه ربطی به اعصبانی شدنم داره ؟
نمیدونم والا
بگذریم
یونگی صاف ایستاد و گفت : زود باش برو حاضر شو
سری یه نشونه تایید تکون دادم و رفتم
در کمدم رو باز کردم
شت
من الان چی بپوشم
😭😭 ( گریه الکی )
بعد از چند مین از توی کمدم لباس انتخاب کردم و پوشیدم و موهای کوتاهم رو شونه زدم و چون علاقه ای به آرایش ندارم فقد یه برق لب زدم و رفتم بیرون
رفتم پیش یونگی شی پشتش به من بود
زدم روی شونَش : یونگی شی
برگشت و نگاهی بهم کرد
هرچی صداش میزدم جواب نمیداد
دستم رو جلوی صورتش تکون دادم تا به خودش اومد
از دید یونگی :
وقتی اومد آنقدر خوشگل شده بود که محوش شدم
با تکون دستش که جلوم تکون داد به خودم اومدم
یونجی : یونگی شی چرا هرچی صداتون کردم جواب ندادین
من : ببخشید توی فکر فرو رفتم . بریم
یونجی : بریم ولی باهم نه
یعنی چی من اومدم اونو ببرم بعد میگه باهم نه ؟ منظورش رو نمیفهمم
من : منظورت چیه ؟
یونجی : منظورم اینه شما برین تو ماشین بعدش منم میام
این دختر خیلی با ملاحظه ست
کم کم از سر این با ملاحظه بودنش ، دارم عصبی میشم
من : لازم نکرده برو برو زود باش برو
یونجی : ا....اما
من : فک کنم اون موقع هم بهت گفتم اما و اگر و نمیدونم فلان فلان میشه و اینا نداریم پس برو من این چیزا برام مهم نیس
یونجی که انگار قانع شده باشه رفتیم بیرون و توی ماشین نشستیم
ادامه دارد.....
بچه ها خیلی ممنونم از حمایت هایی که ازم میکنین و کامنت هایی که میزارین واقعا وقتی میخونم خیلی خوشحال میشم و انرژی میگیرم
پارت ۱۰
از دید یونجی :
واای یکم زیادی نزدیکمه الانه که غش ( یا قش ؟ ) کنم
من خنده کوتاهی با معذبی کردم و گفتم : عهه میشه برین عقب تر ؟
نمیدونم به خاطر این که برا اولین بار به این نزدیکی میبینمش قلبم داره از همیشه تند تر میزنه یا از این که عصبانی شده بودم اما خب چه ربطی به اعصبانی شدنم داره ؟
نمیدونم والا
بگذریم
یونگی صاف ایستاد و گفت : زود باش برو حاضر شو
سری یه نشونه تایید تکون دادم و رفتم
در کمدم رو باز کردم
شت
من الان چی بپوشم
😭😭 ( گریه الکی )
بعد از چند مین از توی کمدم لباس انتخاب کردم و پوشیدم و موهای کوتاهم رو شونه زدم و چون علاقه ای به آرایش ندارم فقد یه برق لب زدم و رفتم بیرون
رفتم پیش یونگی شی پشتش به من بود
زدم روی شونَش : یونگی شی
برگشت و نگاهی بهم کرد
هرچی صداش میزدم جواب نمیداد
دستم رو جلوی صورتش تکون دادم تا به خودش اومد
از دید یونگی :
وقتی اومد آنقدر خوشگل شده بود که محوش شدم
با تکون دستش که جلوم تکون داد به خودم اومدم
یونجی : یونگی شی چرا هرچی صداتون کردم جواب ندادین
من : ببخشید توی فکر فرو رفتم . بریم
یونجی : بریم ولی باهم نه
یعنی چی من اومدم اونو ببرم بعد میگه باهم نه ؟ منظورش رو نمیفهمم
من : منظورت چیه ؟
یونجی : منظورم اینه شما برین تو ماشین بعدش منم میام
این دختر خیلی با ملاحظه ست
کم کم از سر این با ملاحظه بودنش ، دارم عصبی میشم
من : لازم نکرده برو برو زود باش برو
یونجی : ا....اما
من : فک کنم اون موقع هم بهت گفتم اما و اگر و نمیدونم فلان فلان میشه و اینا نداریم پس برو من این چیزا برام مهم نیس
یونجی که انگار قانع شده باشه رفتیم بیرون و توی ماشین نشستیم
ادامه دارد.....
بچه ها خیلی ممنونم از حمایت هایی که ازم میکنین و کامنت هایی که میزارین واقعا وقتی میخونم خیلی خوشحال میشم و انرژی میگیرم
- ۱.۵k
- ۰۶ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط