در اعماق وجودم p10
P10
نصفه شبی
از زبان شدو
هیچی از آخرین پرونده نمیفهمیدم و حتی یه کلمه اش ، دیگه نمیتونستم. محکم پرتش کردم زمین.سرم خیلی درد میکرد. فکر میکنم اثر انرژی زا ها بود. مسکن هم دیگه اثر نداشت. شاید زیاد سخت گرفته بودم.روی تخت ولو شدم ولی مطمئن بودم خوابم نمیبره.هرکاری میکردم تا ساعت 7 وقت داشتم. با صدای زنگ گوشیم از جام بلند شدم. کی بود این نصفه شبی؟
+سلام شدو خوبی
آه اصلا حوصله ی این فیکر رو نداشتم.
-حوصله ندارم چی میخوای
+تو یه تایمی مثال بزن حوصله داشته باشی
-...
+خواستم ببینم به کجا رسیدی
-تموم شد
+چه زود خوشبحالت.من که خیلی خوابم میاد.
-خوابم نمیبره
+عه چرا
-انرژی زا زیاد خوردم .کارت تموم شد؟
+ اممم,باشه,صبح میبینمت
اصلا حوصله نداشتم همین چند کلمه هم بزور حرف زدم. پرونده آخری رو از روی زمین بر میدارم و میزارم روی میز.
🖤---💙
صبح ساعت 6:50
با صدای زنگ گوشیم از خواب میپرم. انگار صبح پشت میز خوابم برده بود. اصلا یادم نمیاد چرا. سرم درد میکنه. با چشم های خواب آلود گوشی رو جواب میدم.
-سلام جیگر
آه رژ هم وقت گیر آورده
+جیگر و درد ، کوفت ، مرض...
-عه وا.چرا مردم از خواب بیدار میشن پاچه میگیرن؟
+کارتو بگو
-من که اخلاقت رو میدونم.حتما باز از این آتاشغالا«املا✅؟» خوابت نبره. خواستم ببینم زنده ای
+...
جمله ی بعد رو با لحن بلند تری گفت انگار میخواست خواب از سرم بپره
-اگه اولیاحضرت از خواب مبارکش بیدار شده داره جلسه اش دیر میشه
با شنیدن این حرف از جا پریدم.نگاه به ساعتم کردم.من خواب مونده بودم و 10 دقیقه بیشتر وقت نداشتم.
+اومدم اومدم
یه مسکن خوردم و سریع پرونده ها رو جمع و جور کردم.
-----
به نظر میومد به موقع رسیده بودم. نگاه ساعتم انداختم. 6:58 خوبی معاونه اینه که دقیق سرساعت میاد.نه دیرتر ، نه زودتر.
پرونده ها رو گذاشتم روی میز و روی صندلی ولو شدم دستم رو گذاشتم رو چشمام. کمی سرم بهتر شده بود ولی خیلی خوابم میومد چشمام باز نمیشد. تا کمی مرور کردم و خوابم برد ساعت 4/30 شده بود. دانشگاه هم شروع بشه قراره بدتر بشه ، باید عادت کنم.
+چی شده پوکر فیس؟
نمیدونم این ازم چی میخواد. مگه مهم بودم؟
-کلا 2 ساعت خوابیدم
=اینقدر از این آتاشغالا میخوری میری جنازه میمونده رو دستمون
-مهم نیست
میدونستم صدای رژ رو تشخیص بدم که بالای سرم غرغر میکرد
*یعنی چی که مهم نیست...
که معاون اومد.
+صبح بخیر.خوبه.همه حضور دارند
دستیارش پرونده ها رو از روی میز جمع میکرد.
«زیاد طولش نمیدم:‑X»
از چند نفر کمی اطلاعات پرسید
+میبینم که پرونده هاتون رو خوندید.
من به خاطر این ازتون این کار سنگین رو خواستم که ممکنه ماموریت ها به شب بخوره و تایم استراحت کم باشه ، شماها باید تلاش کنید و عادت کنید
بعد روشو به من چرخوند
+البته باید خواب کافی هم داشته باشید
هع خبر نداری ، کار ما از خواب کافی گذشته
+کارتون رو خوب انجام دادید.میدونم که تا باز شدن دانشگاه و مدرسه هاتون وقت زیاد ندارید ولی بابد بگم که مجبوریم کمی زودتر شروع کنیم چون به هر حال نمیدونیم قراره چی بشه.
ما یک مکان مطروک رو پیدا کردیم که رفت و آمد های مشکوکی داخلش رخ داده. ازتون میخوام به عنوان اولین مأموریت آزمایشی تون انجامش بدین
----
از زبان تنگل
چی؟بهشون ماموریت داد؟ ولی هنوز یه هفته هم از استخدامشون نگذشته. از ادامه ی حرفش کمی تعجب کردم چون هیچ وقت اینطور چیزی نمیگفت
+ دقت کنید گفتم مشکوک هستیم پس ممکنه اشتباه کرده باشیم و شما به خاطر ثابت شدن همین اعزام میشید.
همیشه با اطمینان حرف میزد. هرچی بیشتر میگذشت بیشتر شک میکردم. این همون رییسی بود که میشناختم؟
+تا هفته آینده فرصت دارید. لوکیشن رو براتون میفرستم
صدای اعتراض ها بلند شد
- ولی فکر میکردم ماموریت ها هماهنگ میشه
=یعنی هر وقت دلمون خواست بریم؟ خطرناک نیست؟
* آره ، نیاز مگه به تجهیزات نداره؟
منم همین سوال ها برام پیش اومده بود ولی نمیتونستم بپرسم ، بالاخره منم خیر سرم دستیار و منشیش بودم ولی خبر از هیچی نداشتم
+این یه ماموریت آزمایشیه و خطری نداره. فقط باید مدرک جمع کنید
عجیبه.جلسه که تموم شد کلی سوال داشتم ازش بپرسم پس دنبالش راه افتادم تا دفتر
+آقای استارلاین این ماموریت جدید ربطی هم به مشکلتون با کارمند های جدید داره؟م
-چه مشکلی؟نمیفهمم.
+منظورم اینه ممکنه خودتون این رو برای آزمایششون طراحی کرده باشین؟ مثل یه آزمون عملی که...
-نه من فرصت این کار ها رو ندارم. چرا این فکر رو میکنی
+آخه کمی عجیب بود
جرئت نکردم بیشتر حرف بزنم. پس باید خودم میفهمیدم.
- دوباره کسی زنگ نزد جواب نده؟مثل اون روز؟
+نه اتفاقی افتاده
-میرم پای پرونده ها. تو هم برو دنبال گزارش کار ماهیانه
+ولی ...
نصفه شبی
از زبان شدو
هیچی از آخرین پرونده نمیفهمیدم و حتی یه کلمه اش ، دیگه نمیتونستم. محکم پرتش کردم زمین.سرم خیلی درد میکرد. فکر میکنم اثر انرژی زا ها بود. مسکن هم دیگه اثر نداشت. شاید زیاد سخت گرفته بودم.روی تخت ولو شدم ولی مطمئن بودم خوابم نمیبره.هرکاری میکردم تا ساعت 7 وقت داشتم. با صدای زنگ گوشیم از جام بلند شدم. کی بود این نصفه شبی؟
+سلام شدو خوبی
آه اصلا حوصله ی این فیکر رو نداشتم.
-حوصله ندارم چی میخوای
+تو یه تایمی مثال بزن حوصله داشته باشی
-...
+خواستم ببینم به کجا رسیدی
-تموم شد
+چه زود خوشبحالت.من که خیلی خوابم میاد.
-خوابم نمیبره
+عه چرا
-انرژی زا زیاد خوردم .کارت تموم شد؟
+ اممم,باشه,صبح میبینمت
اصلا حوصله نداشتم همین چند کلمه هم بزور حرف زدم. پرونده آخری رو از روی زمین بر میدارم و میزارم روی میز.
🖤---💙
صبح ساعت 6:50
با صدای زنگ گوشیم از خواب میپرم. انگار صبح پشت میز خوابم برده بود. اصلا یادم نمیاد چرا. سرم درد میکنه. با چشم های خواب آلود گوشی رو جواب میدم.
-سلام جیگر
آه رژ هم وقت گیر آورده
+جیگر و درد ، کوفت ، مرض...
-عه وا.چرا مردم از خواب بیدار میشن پاچه میگیرن؟
+کارتو بگو
-من که اخلاقت رو میدونم.حتما باز از این آتاشغالا«املا✅؟» خوابت نبره. خواستم ببینم زنده ای
+...
جمله ی بعد رو با لحن بلند تری گفت انگار میخواست خواب از سرم بپره
-اگه اولیاحضرت از خواب مبارکش بیدار شده داره جلسه اش دیر میشه
با شنیدن این حرف از جا پریدم.نگاه به ساعتم کردم.من خواب مونده بودم و 10 دقیقه بیشتر وقت نداشتم.
+اومدم اومدم
یه مسکن خوردم و سریع پرونده ها رو جمع و جور کردم.
-----
به نظر میومد به موقع رسیده بودم. نگاه ساعتم انداختم. 6:58 خوبی معاونه اینه که دقیق سرساعت میاد.نه دیرتر ، نه زودتر.
پرونده ها رو گذاشتم روی میز و روی صندلی ولو شدم دستم رو گذاشتم رو چشمام. کمی سرم بهتر شده بود ولی خیلی خوابم میومد چشمام باز نمیشد. تا کمی مرور کردم و خوابم برد ساعت 4/30 شده بود. دانشگاه هم شروع بشه قراره بدتر بشه ، باید عادت کنم.
+چی شده پوکر فیس؟
نمیدونم این ازم چی میخواد. مگه مهم بودم؟
-کلا 2 ساعت خوابیدم
=اینقدر از این آتاشغالا میخوری میری جنازه میمونده رو دستمون
-مهم نیست
میدونستم صدای رژ رو تشخیص بدم که بالای سرم غرغر میکرد
*یعنی چی که مهم نیست...
که معاون اومد.
+صبح بخیر.خوبه.همه حضور دارند
دستیارش پرونده ها رو از روی میز جمع میکرد.
«زیاد طولش نمیدم:‑X»
از چند نفر کمی اطلاعات پرسید
+میبینم که پرونده هاتون رو خوندید.
من به خاطر این ازتون این کار سنگین رو خواستم که ممکنه ماموریت ها به شب بخوره و تایم استراحت کم باشه ، شماها باید تلاش کنید و عادت کنید
بعد روشو به من چرخوند
+البته باید خواب کافی هم داشته باشید
هع خبر نداری ، کار ما از خواب کافی گذشته
+کارتون رو خوب انجام دادید.میدونم که تا باز شدن دانشگاه و مدرسه هاتون وقت زیاد ندارید ولی بابد بگم که مجبوریم کمی زودتر شروع کنیم چون به هر حال نمیدونیم قراره چی بشه.
ما یک مکان مطروک رو پیدا کردیم که رفت و آمد های مشکوکی داخلش رخ داده. ازتون میخوام به عنوان اولین مأموریت آزمایشی تون انجامش بدین
----
از زبان تنگل
چی؟بهشون ماموریت داد؟ ولی هنوز یه هفته هم از استخدامشون نگذشته. از ادامه ی حرفش کمی تعجب کردم چون هیچ وقت اینطور چیزی نمیگفت
+ دقت کنید گفتم مشکوک هستیم پس ممکنه اشتباه کرده باشیم و شما به خاطر ثابت شدن همین اعزام میشید.
همیشه با اطمینان حرف میزد. هرچی بیشتر میگذشت بیشتر شک میکردم. این همون رییسی بود که میشناختم؟
+تا هفته آینده فرصت دارید. لوکیشن رو براتون میفرستم
صدای اعتراض ها بلند شد
- ولی فکر میکردم ماموریت ها هماهنگ میشه
=یعنی هر وقت دلمون خواست بریم؟ خطرناک نیست؟
* آره ، نیاز مگه به تجهیزات نداره؟
منم همین سوال ها برام پیش اومده بود ولی نمیتونستم بپرسم ، بالاخره منم خیر سرم دستیار و منشیش بودم ولی خبر از هیچی نداشتم
+این یه ماموریت آزمایشیه و خطری نداره. فقط باید مدرک جمع کنید
عجیبه.جلسه که تموم شد کلی سوال داشتم ازش بپرسم پس دنبالش راه افتادم تا دفتر
+آقای استارلاین این ماموریت جدید ربطی هم به مشکلتون با کارمند های جدید داره؟م
-چه مشکلی؟نمیفهمم.
+منظورم اینه ممکنه خودتون این رو برای آزمایششون طراحی کرده باشین؟ مثل یه آزمون عملی که...
-نه من فرصت این کار ها رو ندارم. چرا این فکر رو میکنی
+آخه کمی عجیب بود
جرئت نکردم بیشتر حرف بزنم. پس باید خودم میفهمیدم.
- دوباره کسی زنگ نزد جواب نده؟مثل اون روز؟
+نه اتفاقی افتاده
-میرم پای پرونده ها. تو هم برو دنبال گزارش کار ماهیانه
+ولی ...
- ۱.۵k
- ۲۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط