عشق قیر ممکن
پارت ۱
کوک:(خنده حرصی) میهونگگگگگگگگگگگگگگ (عربده)تو عمارت من جاسوس میفرستییییی(عربده)
جیمین:کوک آروم باش
کوک:چجوری آروم باشم میهونگ عوضی تو عمارتم جاسوس می فرسته این هرزه رو ببرید تو اتاق شکنجه تا من بیام(در حال دادن استیناش به بالا)
خدمتکار جاسوس:نه نه نه تورو خدا نههههههههه (و بردنش)
جیمین :تهیونگ:ما بریم دیگه خدافظ
کوک:خودافظ
کوک:اماد باش هرزه کوچولو که امدم (در حال رفتن به اتاق شکنجه )
خدمت کار خاسوس:تورو خدا اگه منو نکشی اونا رو لو میدم پیشت
کوک:اممم معاملیه خوبیه
جاسوس:مرسی خب نباید به میهونگ بگی که اینارو بهت گفتم
کوک:اوکی
جاسوس:میهونگ می خاد چند روز دیگه به عمارتت حمل کنه و یک دختر رو بفرست که تو عشاق اون بشی بعد انوالطو بکشه بلا
کوک:ای عوضی آفرین ولی (تفتگشو گرفت بلا و)بومممممم(مصلن صدای تفنگه )
کوک:هرزه فکر کرده من خرم از همیه اینا با خبرم
ویو کوک
از اتاق شکنجه بیرون اومدم
کوک:اجومااااااااااااااا
اجوما:بله پسرم چرا داد میزنی
کوک:به یکی بگو برام قهو بیاره
اجوما:چشم
اجوما:اینو ببر اتاق ارباب
خدمتکار:با..
جوکیونگ:نه نه نه نه من میبرم (جوکیونگ یک دختر هرز هست که رو کوک کراش داره)
اجوما:باشه
تق تق تق تق
کوک:بیا تو
جوکیونگ:سلام ارباب براتون قهوه اوردم
کوک:خوبه براز رو میزم بیرون
جوکیونگ:چیزی لازم ندارید؟
کوک:بیرونننننننن
جوکیونگ:چشم (با حرص)
ویو ات
وای وای وایییی باز دیر کردم
با صریع ترین حالت ممکن آماده شدم و رفتم سمت بار
سولی:ات دیدی چقدر دیر کردی این بار کلت کندص
لونا:هانا:خاک تو سرت
ات:وای نهههههههه
مدیر:به به خانم کیم ساعت و دیدی؟
ات:ببخشید واقعن حواسم نبود
مدیر:این بار میگضرم ولی بار بعد نه بدو سر کارت
ات :مرسی مرسی
ادام دارد.........
پاره شدم نظرتونو بگید
کوک:(خنده حرصی) میهونگگگگگگگگگگگگگگ (عربده)تو عمارت من جاسوس میفرستییییی(عربده)
جیمین:کوک آروم باش
کوک:چجوری آروم باشم میهونگ عوضی تو عمارتم جاسوس می فرسته این هرزه رو ببرید تو اتاق شکنجه تا من بیام(در حال دادن استیناش به بالا)
خدمتکار جاسوس:نه نه نه تورو خدا نههههههههه (و بردنش)
جیمین :تهیونگ:ما بریم دیگه خدافظ
کوک:خودافظ
کوک:اماد باش هرزه کوچولو که امدم (در حال رفتن به اتاق شکنجه )
خدمت کار خاسوس:تورو خدا اگه منو نکشی اونا رو لو میدم پیشت
کوک:اممم معاملیه خوبیه
جاسوس:مرسی خب نباید به میهونگ بگی که اینارو بهت گفتم
کوک:اوکی
جاسوس:میهونگ می خاد چند روز دیگه به عمارتت حمل کنه و یک دختر رو بفرست که تو عشاق اون بشی بعد انوالطو بکشه بلا
کوک:ای عوضی آفرین ولی (تفتگشو گرفت بلا و)بومممممم(مصلن صدای تفنگه )
کوک:هرزه فکر کرده من خرم از همیه اینا با خبرم
ویو کوک
از اتاق شکنجه بیرون اومدم
کوک:اجومااااااااااااااا
اجوما:بله پسرم چرا داد میزنی
کوک:به یکی بگو برام قهو بیاره
اجوما:چشم
اجوما:اینو ببر اتاق ارباب
خدمتکار:با..
جوکیونگ:نه نه نه نه من میبرم (جوکیونگ یک دختر هرز هست که رو کوک کراش داره)
اجوما:باشه
تق تق تق تق
کوک:بیا تو
جوکیونگ:سلام ارباب براتون قهوه اوردم
کوک:خوبه براز رو میزم بیرون
جوکیونگ:چیزی لازم ندارید؟
کوک:بیرونننننننن
جوکیونگ:چشم (با حرص)
ویو ات
وای وای وایییی باز دیر کردم
با صریع ترین حالت ممکن آماده شدم و رفتم سمت بار
سولی:ات دیدی چقدر دیر کردی این بار کلت کندص
لونا:هانا:خاک تو سرت
ات:وای نهههههههه
مدیر:به به خانم کیم ساعت و دیدی؟
ات:ببخشید واقعن حواسم نبود
مدیر:این بار میگضرم ولی بار بعد نه بدو سر کارت
ات :مرسی مرسی
ادام دارد.........
پاره شدم نظرتونو بگید
- ۴۱۵
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط