هدف کوتاه مدتم مشخص بود...
هدف کوتاه مدتم مشخص بود...
قبولی در کنکور ارشد!
اونم فقط دانشگاه سراسری!
چون اگه پول دانشگاه آزاد داشتم که اصن درس نمیخوندم... میرفتم زن میگرفتم!!!
فرصت زیادی واسه ثبت نام و برنامه ریزی نداشتم
شاید حدود دو ماه بین ثبت نام و آزمون که هفتم اسفند ماه برگزار میشد، وقت داشتم واسه درس خوندن!
یه مشکلی که اون وقتا وجود داشت این بود که، همون موقع ثبت نام باید انتخاب رشته هم میکردیم!
خیلی سخت بود چون بدون اینکه بدونی وضعیتت چجوریه باید هفت تا کد رشته انتخاب میکردیم و باید با کمترین ریسک این کار رو انجام میدادیم... بخصوص من، که زندگیم به قبولی توو کنکور ارشد بسته شده بود..
یکی از دوستام که با هم خیلی صمیمی بودیم، اسمش عباس بود و بچه ی مینودشت مازندران...
عباس دو سال پیش کنکور داده بود و خیلی راحت دانشگاه فردوسی مشهد رشته سازه های هیدرولیکی قبول شده بود...
البته بچه ی باهوشی بود ولی به نظر ما، خیلی راحت قبول شده بود...
منم احساس میکردم میتونم همونجا قبول بشم بنابراین زنگ زدم به عباس تا باهاش مشورت کنم...
اون گفت بزن فردوسی، مطمئن باش قبول میشی، بیا اینجا با هم شرکت میزنیم و کار میکنیم و...
ضمن اینکه میگفت اینجا هزینه ها، بخصوص هزینه ی مسکن خیلی پایینه و میتونی غزل رو هم بیاری اینجا...
چون خودشم ازدواج کرده بود و خیلی راضی بود از شرایط!
خلاصه همین حرفا باعث شد، اولین رشته ای که انتخاب کردم، رشته مهندسی سازه های هیدرولیکی دانشگاه فردوسی مشهد باشه...
هیچوقت یادم نمیره...
وقتی داشتم فرم انتخاب رشته پر میکردم، یکی از دوستام که اسمش سیامک بود گفت علی...
چرا اولین انتخابت رو زدی فردوسی مشهد؟!
گفتم با عباس صحبت کردم و...
هیچوقت حرفاش یادم نمیره...
بهم گفت دییییوووونه، همه از شهرستان میان تهران و از تهران میرن خارج...
تو میخوای از تهران بری شهرستان؟!؟!
گفتم آخه با عباس صحبت کردم و این چیزارو گفته...
بازم با یه نگاه عاقل اندر سفیه گفت :
هیچوقت با طناب کسی توو چاه نرو!
اون موقع بنظرم حرفش خیلی مسخره بود...
چون فکر میکردم، میرم مشهد، هم درس میخونم، هم کار میکنم و هم اینکه با توجه به پایین بودن هزینه ها میتونم غزل رو هم با خودم ببرم و راحت زندگی کنیم!!!
حتی پیش خودم فکر میکردم، نهایتش اینه که یه سال خوابگاه متاهلی میگیریم و بعدش همه چی ردیف میشه!
قبولی در کنکور ارشد!
اونم فقط دانشگاه سراسری!
چون اگه پول دانشگاه آزاد داشتم که اصن درس نمیخوندم... میرفتم زن میگرفتم!!!
فرصت زیادی واسه ثبت نام و برنامه ریزی نداشتم
شاید حدود دو ماه بین ثبت نام و آزمون که هفتم اسفند ماه برگزار میشد، وقت داشتم واسه درس خوندن!
یه مشکلی که اون وقتا وجود داشت این بود که، همون موقع ثبت نام باید انتخاب رشته هم میکردیم!
خیلی سخت بود چون بدون اینکه بدونی وضعیتت چجوریه باید هفت تا کد رشته انتخاب میکردیم و باید با کمترین ریسک این کار رو انجام میدادیم... بخصوص من، که زندگیم به قبولی توو کنکور ارشد بسته شده بود..
یکی از دوستام که با هم خیلی صمیمی بودیم، اسمش عباس بود و بچه ی مینودشت مازندران...
عباس دو سال پیش کنکور داده بود و خیلی راحت دانشگاه فردوسی مشهد رشته سازه های هیدرولیکی قبول شده بود...
البته بچه ی باهوشی بود ولی به نظر ما، خیلی راحت قبول شده بود...
منم احساس میکردم میتونم همونجا قبول بشم بنابراین زنگ زدم به عباس تا باهاش مشورت کنم...
اون گفت بزن فردوسی، مطمئن باش قبول میشی، بیا اینجا با هم شرکت میزنیم و کار میکنیم و...
ضمن اینکه میگفت اینجا هزینه ها، بخصوص هزینه ی مسکن خیلی پایینه و میتونی غزل رو هم بیاری اینجا...
چون خودشم ازدواج کرده بود و خیلی راضی بود از شرایط!
خلاصه همین حرفا باعث شد، اولین رشته ای که انتخاب کردم، رشته مهندسی سازه های هیدرولیکی دانشگاه فردوسی مشهد باشه...
هیچوقت یادم نمیره...
وقتی داشتم فرم انتخاب رشته پر میکردم، یکی از دوستام که اسمش سیامک بود گفت علی...
چرا اولین انتخابت رو زدی فردوسی مشهد؟!
گفتم با عباس صحبت کردم و...
هیچوقت حرفاش یادم نمیره...
بهم گفت دییییوووونه، همه از شهرستان میان تهران و از تهران میرن خارج...
تو میخوای از تهران بری شهرستان؟!؟!
گفتم آخه با عباس صحبت کردم و این چیزارو گفته...
بازم با یه نگاه عاقل اندر سفیه گفت :
هیچوقت با طناب کسی توو چاه نرو!
اون موقع بنظرم حرفش خیلی مسخره بود...
چون فکر میکردم، میرم مشهد، هم درس میخونم، هم کار میکنم و هم اینکه با توجه به پایین بودن هزینه ها میتونم غزل رو هم با خودم ببرم و راحت زندگی کنیم!!!
حتی پیش خودم فکر میکردم، نهایتش اینه که یه سال خوابگاه متاهلی میگیریم و بعدش همه چی ردیف میشه!
۱۱.۰k
۲۱ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.