پارت رمان کت رنگی

پارت ۱۹۱ رمان کت رنگی

#جونگکوک
از ماشین پیاده شدم و داشتم میرفتم سمت اتاقم سونهی سویچ رو بهم داد...
سونهی: اوپا میخوایین بمونم پیشتون !؟
من: بمون ! چون مطمن نیستم بلایی سر خودم نیارم..
دستشو گرفتم و کشوندم با خودم توی اتاق .. در همین حین جویی منو دید و با نگرانی اومد سمتم
جویی: جونگ کوک کجا بودی؟
من: جویی بعدا باهم حرف میزنیم
جویی: جونگ کوک طفره نرو .. تو حالت خوب نیست .. سونهی چیشده؟
من: از اون نپرس اون هیچی نمیدونه ! .. فردا بهت میگم ..
حوصله حرف زدن نداشتم... سریع رفتم توی اتاق و در رو بستم
سونهی نگران و مضطرب نگاهم میکرد ... از حرفم ترسیده بود
من: هر کی ازت چیزی پرسید بگو برای تمرین میکاپ اومدی تو اتاقم !
سونهی: ا..اوپا... رنگتون پریده !!
من: چیزی نیست فقط خسته ام !
خواستم بخوابم اما نزاشت..
سونهی: با میکاپ میخوایین بخوابین؟ .. چند دقیقه وایسا الان پاکش میکنم .
#سونهی
در حال پاک کردن بودم ... چشماشو بسته بود و معلوم بود فشار عصبی زیادی رو تحمل میکنه ..
کوک: سونهی من جه طوری بیهوش شدم؟ میشه برام بگی
من: خب... بعد از اینکه فشار زیادی رو تو اتوبان بهتون وارد شد بیهوش شدین .. سومی خیلی نگران شد ..
یهو چشماشو درشت کرد و با شدت چند برابری بهم توجه میکرد
من: ازم پرسید که بیماری قلبی یا روحی دارین؟ اما .. من
کوک: تو چی؟ .. چی بهش گفتی؟
من: بهش حرف زدم گفتم چرا اینهمه مدت شمارو ترک کرده بود .. گفتم که چه قدر عذاب کشیدید در نبودش !
کوک: چرا ناراحتش کردی؟
من: اما .. اوپا این شما نیستین که داغون شدین؟
یهو از کنارم بلند شد و رفت شامپاین رو آورد.. چیزی نگفتم و گذاشتم مشروبش رو بخوره ..
درکش میکردم .. بهترین درمان میتونه باشه !
نشستم رو به روش و دستام رو گذاشتم روی سنگ اوپن !!
من: اوپا هنوزم دوسش داری درسته؟
کوک: چی میگی واسه خودت؟؟
من: اوپا میدونی من اگه جای تو بودم چیکار میکردم؟ ...
با حالت سرد نگاهم کرد و منتظر بود ببینه چی میگم
من: اوپا اگه سون هو برمیشگت من با کمال میل میپذیرفتمش... با اینکه منو با بی رحمی ول کرد و آسیب شدیدی بهم زد اما من دوسش داشتم .. ای کاش جای تو بودم اوپا... ای کاش سون هو ام مثل سومی زنده میشد ! ..
کوک: حالا که جای من نیستی !! ... من نمیدونم دوسش دارم یا نه!! واقعا نمیدونم .. همیشه با خودم می گفتم اگه ببینمش بوسش میکنم و محکم بغلش میکنم ... اما اینطور نشد .. اون خیلی بی رحمانه منو انکار میکرد...
من: اوپا میخوایی به اعضا بگی شاید کمکت کردن !
کوک: نه .. ی..یعنی فقط به تهیونگ بگو بیاد به اتاقم خودتم دیگه میتونی بری ...
ازت ممنونم سونهی ! تو باعث شدی دوباره پیداش کنم
دیدگاه ها (۲۳)

جیمینم 😭😭💔

افعل و فعلی آرمی از آب در اومد !😂💔

ادامه رمان کت رنگی و رمان های آینده مخصوص تمامی سنین خواهد ب...

#jk #JUNGKOOK #KOOKI #BTS

عشق چیز خوبیه پارت ۵ که یهو یه پسری رو دیدم که قیافش برام اش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط