بنشین تا نفسی هست نگاهت بکنم

بنشین تا نفسی هست نگاهت بکنم"
نظری نیک به رخسارۀ ماهت بکنم

شرر افکنده به جانم رخ عاشق کش تو
چه کنم شرم ز چشمان سیاهت بکنم؟

لشگر فاتح گیسوی شرابی رنگت
همه بر صف شده تا ترک سپاهت بکنم

دل مجنون صفتم ناله کنان می گوید
که خودم را نکند غرق گناهت بکنم

ناز کن رقص کنان بوسه بزن بر دو لبم
تا پریشان نشوم ، شکوِه به شاهت بکنم !
دیدگاه ها (۱)

امشب از داغ غمت،،،،،،دل را چراغان میکنمتا سحر بیدارم امشب،،،...

شاید بپرسی از خودت کجام و در چه حالی امبرای دلخوشیت میگم خوش...

اجازه هست؟اجازه هست به لوح دلت قلم بزنم برای یکدفه حرف از ته...

بغض نکن بهار من بغض تو آبم می کنهگل اشکای چشات خورد و خرابم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط