بگو مثلِ همیشه وداع
بگو مثلِ همیشه وداع
واژهای بیمعناست
در الفبایِ میانمان ،
بگو بسانِ گذشته مشتاقی
به دوشادوش پریدن
گرچه آسمان هزار بیراه وُ
یکی راه روشن ... اما پنهان،
باشد که ماه قامت خمیده
سر به زانو سائیده
دانهدانه ستاره میگرید!
ولی بازهم خورشید
دست بر شانهیِ مهتاب نهاده
نوید میدهد به طلوعِ دوباره ،
همچنان که باد
عطرِ تو بر شیشه کوبیده
پنجره لب به تبسم گشوده،
بگو اینبار نیز میگذریم
از نخوتِ شبپرگان،
همسانِ اینهمه سال وُ
روزهایِ ماندهیِ هنوز ،
که من وُ تو بهار بودیم وُ
آغشته به شمیمِ نارنج
در هزار پاییز
#عارف_اخوان
بگو مثلِ همیشه وداع
واژهای بیمعناست
در الفبایِ میانمان ،
بگو بسانِ گذشته مشتاقی
به دوشادوش پریدن
گرچه آسمان هزار بیراه وُ
یکی راه روشن ... اما پنهان،
باشد که ماه قامت خمیده
سر به زانو سائیده
دانهدانه ستاره میگرید!
ولی بازهم خورشید
دست بر شانهیِ مهتاب نهاده
نوید میدهد به طلوعِ دوباره ،
همچنان که باد
عطرِ تو بر شیشه کوبیده
پنجره لب به تبسم گشوده،
بگو اینبار نیز میگذریم
از نخوتِ شبپرگان،
همسانِ اینهمه سال وُ
روزهایِ ماندهیِ هنوز ،
که من وُ تو بهار بودیم وُ
آغشته به شمیمِ نارنج
در هزار پاییز
#عارف_اخوان
۴.۰k
۰۲ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.