ابن المقفع فیلسوف ایرانی ...
ابن المقفع فیلسوف ایرانی ...
وی دانشمندی بزرگ بود که کتابهای :
کلیله و دمنه ، سیرت انوشیروان ، خدای نامه ، کتب ارسطو و . . . را به عربی و فارسی ترجمه نمود...
بعضی از مورخین گفته اند روزی او از کنار درب مهر
( آتشکده ای ) عبور می کرد و به زبان بلند شعری خواند :
ای خانه ی مهر گر شدم از تو برون
با چشمی اشکبار و قلبی پر خون
سوگند به خاک درت ای درگه مهر
تن بردم و دل نهادم آنجا به درون
این شعر وی را ، عده ای شنیدند و خبرش را به خلیفه تازی حاکم بر ایران، سفیان بن یزدی بن المهلب بن ابی صفره والی بصره رساندند...
و طبق دستور منصور دوانقی خلیفه عباسی،وی را تکه تکه کردند...
به این صورت که نخست دستش را بریدند و سپس پاهایش را بریدند آنگاه دستهای و پاهای بریده را در جلوی دیدگان ابن المقفع در آتش انداختند و سوزاندند و سپس بدنش را با خنجری پاره پاره کردند...
این بزرگ مرد ایران،در سال 143 هجری در سن 36 سالگی تکه تکه شد ولی خاطره اش همیشه جاوید است...
ابن مقفع به خوبی می دانست که انقراض یک قوم به مغلوبیت سیاسی و نظامی آن نیست بلکه فنای آن مترادف با نیست شدن آداب ملی و تاریخ و اخلاق و عادات و یادگارهای باستانی آن است...
بنابراین از روی ذوق شخصی آنچه توانست از کتاب های ایران باستان را که متضمن این فضائل بود از طریق نقل و ترجمه از زبان و خط پهلوی به عربی از انقراض نجات داد و منظور و هدف عالی او از این کار آن بود که هم مسلمین غیر عرب را به حشمت و شوکت ایران قدیم آشنا کند و هم ایرانیان مسلمان را به یاد آداب اجداد با فر و جاه خود بیندازد و دلایل و شواهدی به دست ایشان دهد تا کمیت انتشار یکسری از کتاب به تدریج مردم را در باب عقاید دینی به شک انداخت و راه برای کنجکاوی و بحث و جدل باز شد و چون ابن مقفع خود نیز اول کسی بود که کتب منطقی ارسطو را از پهلوی به عربی ترجمه نمود و فن استدلال را به مسلمین عربی زبان آموخت و مقارن همان اوقات کتب دیگر ارسطو حکمای یونان هم به عربی نقل گردید،
کار جدل و مناظره بالا گرفت و افکار جدیدی در میان مسلمین انتشار یافت که چون منشاء ابن المقفع و طرفداران آنها نیز از همین ها بودند آنها را به طور عموم زنادقه خوانند و اشتهار ابن مقفع در انتشار این گونه مقالات تا آنجا کشیده بود که خلیفه عباسی می گفت :
من هیچ کتاب زندقه به دست نیاوردم که اصل آن از
ابن المقفع نباشد...
خلیفه تازی بعد از مرگ ابن مقفع گفته است :
این زندیق چطور در این مدت کوتاه اینهمه آثار مربوط به علوم وفرهنگ اجداد خود را به زبان عربی فصیح در آورده و زنده و نشر داده است که جمع آوری آنها به هیچ وجه ممکن نیست...
وی دانشمندی بزرگ بود که کتابهای :
کلیله و دمنه ، سیرت انوشیروان ، خدای نامه ، کتب ارسطو و . . . را به عربی و فارسی ترجمه نمود...
بعضی از مورخین گفته اند روزی او از کنار درب مهر
( آتشکده ای ) عبور می کرد و به زبان بلند شعری خواند :
ای خانه ی مهر گر شدم از تو برون
با چشمی اشکبار و قلبی پر خون
سوگند به خاک درت ای درگه مهر
تن بردم و دل نهادم آنجا به درون
این شعر وی را ، عده ای شنیدند و خبرش را به خلیفه تازی حاکم بر ایران، سفیان بن یزدی بن المهلب بن ابی صفره والی بصره رساندند...
و طبق دستور منصور دوانقی خلیفه عباسی،وی را تکه تکه کردند...
به این صورت که نخست دستش را بریدند و سپس پاهایش را بریدند آنگاه دستهای و پاهای بریده را در جلوی دیدگان ابن المقفع در آتش انداختند و سوزاندند و سپس بدنش را با خنجری پاره پاره کردند...
این بزرگ مرد ایران،در سال 143 هجری در سن 36 سالگی تکه تکه شد ولی خاطره اش همیشه جاوید است...
ابن مقفع به خوبی می دانست که انقراض یک قوم به مغلوبیت سیاسی و نظامی آن نیست بلکه فنای آن مترادف با نیست شدن آداب ملی و تاریخ و اخلاق و عادات و یادگارهای باستانی آن است...
بنابراین از روی ذوق شخصی آنچه توانست از کتاب های ایران باستان را که متضمن این فضائل بود از طریق نقل و ترجمه از زبان و خط پهلوی به عربی از انقراض نجات داد و منظور و هدف عالی او از این کار آن بود که هم مسلمین غیر عرب را به حشمت و شوکت ایران قدیم آشنا کند و هم ایرانیان مسلمان را به یاد آداب اجداد با فر و جاه خود بیندازد و دلایل و شواهدی به دست ایشان دهد تا کمیت انتشار یکسری از کتاب به تدریج مردم را در باب عقاید دینی به شک انداخت و راه برای کنجکاوی و بحث و جدل باز شد و چون ابن مقفع خود نیز اول کسی بود که کتب منطقی ارسطو را از پهلوی به عربی ترجمه نمود و فن استدلال را به مسلمین عربی زبان آموخت و مقارن همان اوقات کتب دیگر ارسطو حکمای یونان هم به عربی نقل گردید،
کار جدل و مناظره بالا گرفت و افکار جدیدی در میان مسلمین انتشار یافت که چون منشاء ابن المقفع و طرفداران آنها نیز از همین ها بودند آنها را به طور عموم زنادقه خوانند و اشتهار ابن مقفع در انتشار این گونه مقالات تا آنجا کشیده بود که خلیفه عباسی می گفت :
من هیچ کتاب زندقه به دست نیاوردم که اصل آن از
ابن المقفع نباشد...
خلیفه تازی بعد از مرگ ابن مقفع گفته است :
این زندیق چطور در این مدت کوتاه اینهمه آثار مربوط به علوم وفرهنگ اجداد خود را به زبان عربی فصیح در آورده و زنده و نشر داده است که جمع آوری آنها به هیچ وجه ممکن نیست...
۲.۱k
۰۱ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.