جهنم من با او🍷فصل 1
جهنم من با او🍷فصل 1
# پارت ۳۲
ویو ا.ت : دستم رو تو دستاش گذاشت که ... یه دفعه یکی اومد پرید بغلم و بهم گف ....
هان می هه ( هانی مینویسم ) : دلم بلات تنج شده بود اونیه ( بچگونه ) ( دلم برات تنگ شده بود اونیه )
ا.ت : واییییی تو چه کیوتییییی خانم کوچولو اونی نمیشناستت میتونی بگی کی هستی جوجو ( با صدا بچگونه و ذوق )
هانی : هعییییی ا.ت چلا مشو یادت لفته ؟ منم هانی چوچولو ( هعیییی ا.ت چرا منو یادت رفته منم هانی کوچولو )
ا.ت : هانی تویییییی ؟ وای دختر چقد دلم برات تنگ شده بود ( محکم هانی رو بغل کرد )
هانی : ملمممممممم ( منمممممم )
ا.ت : کوچولوی اونی مامان یورا کجاس ؟
هانی : داچل لستولانه نسسته داله قاقا میقوله منم واسه بهلانه دسشوری رفتن اوستم بیلون ( داخل رستورانه نشسته داره غذا میخوره منم واسه بهانه دشویی اومدم بیرون )
ا.ت : آخیییی بیا بغلم بریم پیش مامان یورا باشه ؟
هانی : باسهههههه ( باشههههه )
کوک : ا.ت این کوشولو کیه ؟ ( با از کیوتی هانی ذوق کرده )
ا.ت : دختر دوستم قدیمیمه
کوک : عههه وای تو چه کیوتی کوشولوی عمو ( هانی رو تو بغلش چلوند )
هانی : عمو شوما یه چرگوس اینسان نمالی ؟ ( عمو شما خرگوش انسان نمایی ؟ )
ا.ت : کوک این بچه هم فهمید تو شبیه خرگوشی
کوک : اله جوجو
هانی : چرگوس من میسی ؟ ( خرگوش من میشی ؟)
ا.ت : هعیییی این خرگوش کوچولو صاحاب دارههههه ( اخم کیوت و الکی )
هانی : اوه اوه اونی کی لزدواچ کلدی نگفتی ؟ ( نیشخند ) ( اوه اوه اونی کی ازدواج کردی نگفتی )
ا.ت : عههههه من قهرم فک میکنی من دخمل به کیوتی تورو دعوت نمیکنم ؟ کور خوندی عروسیم میای جوجه
هانی : واقعنیییییییی
ا.ت : الههههه واقعنییییییی
کوک : دو نینی در کنار هم ( خنده )
ا.ت و هانی : ( میزنن زیر خنده )
ویو ا.ت : دست کوک و گرفتم و هانی رو بغل کردم و رفتیم تو رستوران که دیدم یورا داره گریه یمکنه هانی از تو بغلم پایین اومد و رف پیش یورا و گف....
هانی : مامالی حالت خوبه ؟
یورا : هانییییییییییی دخترممممم کجا بودیییییی ؟ دختر جون به لبم کردیییی ( با گریه هانی رو تو بغلش میچلونه )
هانی : مامالی دلتم اومس جیه نچون ( مامانی گریم اومد گریه نکن )
یورا : دختره بلا باشه باشه
ا.ت : اینجا ما نخودیم دیگه ؟
یورا : هانی اونقد دلم برا اونی ا.ت تنگ شده صداش تو گوشمه کی بریم پیشش ؟
ا.ت : اهم یه پشت رو نگا میکردی
یورا : ها .... ا.ت ( میپره بغل ا.ت ) دلم برات تنگ شده بود
ا.ت : من بیشتر
کوک : ا.ت خانم معرفی نمیکنی ؟
ا.ت : آها ایشون یورا هستش یورا اینشون جئون جونگ کوک نامزدم همین روزاس که عروسی کنیم میخواستم سوپرایزت کنم نشد دیگه قسمت این بود ( لبخند ضایع )
یورا : عههه مبارکه خوشبختم آقای جئون
کوک : همچنین
ویو یورا : .....
ایندفعه گفتم زود یبزارم زیاد تو فکر نباسین ❤️
# پارت ۳۲
ویو ا.ت : دستم رو تو دستاش گذاشت که ... یه دفعه یکی اومد پرید بغلم و بهم گف ....
هان می هه ( هانی مینویسم ) : دلم بلات تنج شده بود اونیه ( بچگونه ) ( دلم برات تنگ شده بود اونیه )
ا.ت : واییییی تو چه کیوتییییی خانم کوچولو اونی نمیشناستت میتونی بگی کی هستی جوجو ( با صدا بچگونه و ذوق )
هانی : هعییییی ا.ت چلا مشو یادت لفته ؟ منم هانی چوچولو ( هعیییی ا.ت چرا منو یادت رفته منم هانی کوچولو )
ا.ت : هانی تویییییی ؟ وای دختر چقد دلم برات تنگ شده بود ( محکم هانی رو بغل کرد )
هانی : ملمممممممم ( منمممممم )
ا.ت : کوچولوی اونی مامان یورا کجاس ؟
هانی : داچل لستولانه نسسته داله قاقا میقوله منم واسه بهلانه دسشوری رفتن اوستم بیلون ( داخل رستورانه نشسته داره غذا میخوره منم واسه بهانه دشویی اومدم بیرون )
ا.ت : آخیییی بیا بغلم بریم پیش مامان یورا باشه ؟
هانی : باسهههههه ( باشههههه )
کوک : ا.ت این کوشولو کیه ؟ ( با از کیوتی هانی ذوق کرده )
ا.ت : دختر دوستم قدیمیمه
کوک : عههه وای تو چه کیوتی کوشولوی عمو ( هانی رو تو بغلش چلوند )
هانی : عمو شوما یه چرگوس اینسان نمالی ؟ ( عمو شما خرگوش انسان نمایی ؟ )
ا.ت : کوک این بچه هم فهمید تو شبیه خرگوشی
کوک : اله جوجو
هانی : چرگوس من میسی ؟ ( خرگوش من میشی ؟)
ا.ت : هعیییی این خرگوش کوچولو صاحاب دارههههه ( اخم کیوت و الکی )
هانی : اوه اوه اونی کی لزدواچ کلدی نگفتی ؟ ( نیشخند ) ( اوه اوه اونی کی ازدواج کردی نگفتی )
ا.ت : عههههه من قهرم فک میکنی من دخمل به کیوتی تورو دعوت نمیکنم ؟ کور خوندی عروسیم میای جوجه
هانی : واقعنیییییییی
ا.ت : الههههه واقعنییییییی
کوک : دو نینی در کنار هم ( خنده )
ا.ت و هانی : ( میزنن زیر خنده )
ویو ا.ت : دست کوک و گرفتم و هانی رو بغل کردم و رفتیم تو رستوران که دیدم یورا داره گریه یمکنه هانی از تو بغلم پایین اومد و رف پیش یورا و گف....
هانی : مامالی حالت خوبه ؟
یورا : هانییییییییییی دخترممممم کجا بودیییییی ؟ دختر جون به لبم کردیییی ( با گریه هانی رو تو بغلش میچلونه )
هانی : مامالی دلتم اومس جیه نچون ( مامانی گریم اومد گریه نکن )
یورا : دختره بلا باشه باشه
ا.ت : اینجا ما نخودیم دیگه ؟
یورا : هانی اونقد دلم برا اونی ا.ت تنگ شده صداش تو گوشمه کی بریم پیشش ؟
ا.ت : اهم یه پشت رو نگا میکردی
یورا : ها .... ا.ت ( میپره بغل ا.ت ) دلم برات تنگ شده بود
ا.ت : من بیشتر
کوک : ا.ت خانم معرفی نمیکنی ؟
ا.ت : آها ایشون یورا هستش یورا اینشون جئون جونگ کوک نامزدم همین روزاس که عروسی کنیم میخواستم سوپرایزت کنم نشد دیگه قسمت این بود ( لبخند ضایع )
یورا : عههه مبارکه خوشبختم آقای جئون
کوک : همچنین
ویو یورا : .....
ایندفعه گفتم زود یبزارم زیاد تو فکر نباسین ❤️
۵.۹k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.