رمان هم خونه های ما

«رمان هم خونه های ما»
پارت:۱۶

پلیس:«میره نزدیک یونا»خانم کیم یونا،شما به جرم همکاری در جابجایی مواد مخ*در دستگیر میشی، بگیریدش«رو به همکاراش»

یونا:چی،نه اشتباه میکنید«جیغ»اشتباه میکنید
+:وای،من فکر میکردم یونا ادم بدی باشه ولی دیگه فکر اینجاشو نمیکردم«اروم»
تهیونگ:منم همینطور

بعد از اینکه پلیس ها یونا رو بردن، رزی رستوران رو بست و رفتن خونه
-:سلام برگشتی
+:سلام اره
تهیونگ:بچه ها باورتون نمیشه چیشد
^:خب،چیشد
تهیونگ:یونا امد رستوران و بعد ‌پلیس ها امدن و به جرم همکاری در جابجایی مواد مخ*در گرفتنش
*:واقعا،پراممم
-:میگم حالا تعجب رو بزارید کنار یه اتفاق بد افتاده
+:ببینم،چیشده
-:مامانم بهم زنگ زد و گفت فردا برای ناهار میخواد بیاد خونمون
+:واقعا چرا زود تر نگفتی خب،خب نمیدونم ناهار چی درست کنم
-:بنظرم فست فود
*:فست فود«با تعجب»جدی میگی
-:اره،مرغ سوخاری یا نمیدونم این چیزا دیگه
+:خب باشه،مرغ کره ای با سس مخصوص چطوره
-:عالی
+:وسایلش رو فردا صبح زود میرم میگیرم و درست میکنم

«فردا صبح»
ویو رزی
زود از خواب بیدار شدم و رفتم خرید کردم و ناهار رو اماده کردم«عکس میزارم» و میز و چیدم
-:بچه ها من اصلا به این فکر نکردم،اگه مامانم بیاد اینجا و پسرا رو ببینه ،احتمالا کلی سوال پیچمون کنه
+:درست میگی،ولی بیا فعلا چیزی نگیم،بعدا راجبش فکر میکنیم

بچه ها داشتن صحبت میکردن که یهو زنگ در به صدا در امد«دینگ،دینگ»
-:وای،مامانم امد
+:مامانه تو هست،خودت برو در رو باز کن
-:باشه،باشه«در رو باز کرد» سلام مامان
همه:سلام خانم کیم
خانم کیم:سلام بچه ها..........
دیدگاه ها (۲)

دوباره شیمایعنی اینقدر شیما رو دوست دارم که تا صبح میتونم از...

دوباره درخواستی از تیاماگه رمان من رو میخونی نظرت راجبش چیه🤔...

درخواستی از شیمااگه قرار باشه تا اخر عمرت یه غذا رو بخوری چی...

فقط منی که دوست مجازی ندارم🥲

پارت اول:هه رین: اوف بازم یه صبح لعنتی دیگه بازم تنفر خانواد...

بیب من برمیگردمپارت : 70قرص رو خوردم بلند شدم پ خواستم برم ا...

ایونا :که یهو دستم کرفت کشید سمت خودش کوک:اصلا خوشم نمیاد از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط