پارت17
پارت17
جیهیو:داشتیم بازی میکردیم که استاد صدامون زد
همه ی بچه ها جمع شدن و گفتن:بفرملیین استاد کاری داشتید؟
استاد:بله -میخواستم بگم فردا مسابقه داریم و همه ی شما ها باید تو این مسابقه شرکت کنید
بچه ها:چشم
استاد: خب -بازی که فردا باید مسابقه بدید بسکتبال .....امروز ذقت مردم دیدم همتون بسکتبال بلدید و بخاطر همین مسابقه گذاشتیم (با مدیر مشورت کرده بود)
خب هر کی تو این مسابقه برنده شه یه جایزه داره
بچه ها:هوراااااااا
استاد:البته فقط بسکتبال نیست
بچه ها: یعنی جی؟
استاد:یعنی تو این مسابقه ،مسابقه ی دو داریم ،بسکتبال،طناب زنی ،والیبال هم دارید
بچه ها: چیییییی -
جیهیو:استاد ما این همرو بریم دیگه فرداش باید بیاید سر مزارمون
استاد:عه زبونتو گاز بگیر -من به شما اعتماد دارم میدونم که میتونید خب تو یه هر بازی دخترا از پسرا جدان
منو جیهیو:خب خداروشکر
استاد:امروز تمرین میکنیم تا فردا اماده ی اناده باشبد
بچه ها:چشم
....ً............................................
چهار ساعت بعد
اریکا:وای مگه من چقدر جون دارم گه این همه ورزش رو بکنم 😭
جیهیو: اریکا منکه مردم احساس میکنم نمیتونم راه برم --ایییی(افتاد)
اریکا:خوبیی؟
جیهیو:خ...یلی...خست..ه..شد..م
اریکا:منم
دیگه وسایلمون رو جمع کردیم و رفتیم خونه
جیهیو:اریکا میای خونه ی من؟
اریکا:اره
جیهیو:اخ جون بریم
رسیدیم خونه و من دراز به دراز خوابیدم رو مبل جیهیو هم خودشو پرت کرد رو من
اریکا: ایییییییبیییی چته استخوانم شکست
جیهیو:حقته😂
اریکا:وای انقدر خستم نمیتونم بخندم
جیهیو:برو بخواب
اه شام نخوردی که بزار ببینم چی داریم
اریکا:نمیهواد ببینی من چیزی نمیخورم فقط میخوام بخوابم
جیهیو: مطمئنی؟
اریکا: ارع
جیهیو:پس باشه منم گشنم نیست بریم بخوابیم
بعد چراغا رو خاموش کردیم و رفتیم خوابیدیم ساعتم شیش و نیم صبح کوک کردیم
ساعت شش و نین
درینننننننننننننن
اریکا و جیهیو:یا حضرت پشم دیر شد چی شد
اریکا: دیر شد ؟؟؟؟؟؟😰
جیهیو:نه بابا این ساعت شبیه چی زنگ میزنه ادم میترسه عین سگ که یهو پارس میکنه
اریکا: منو نخندون بلند شو حاضر شیم بریم وگرنه استاد جررمون میده
جیهیو:اه یه خواب خوشم ندازیم از دست اینا
اریکا: بیا صبحانه بخوریم
چند دقیقه بعد
صبحونه رو خوردیم و رفتیم که حلضر شیم
اریکا: جیهیو -کش داری من موهامو ببندم ؟
جیهیو:اره اجی بیا
اریکا: مرسی خواهری
جیهیو:😘
خب بدو بریم
رفتیم و سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت مدرسه
جیهیو:داشتیم بازی میکردیم که استاد صدامون زد
همه ی بچه ها جمع شدن و گفتن:بفرملیین استاد کاری داشتید؟
استاد:بله -میخواستم بگم فردا مسابقه داریم و همه ی شما ها باید تو این مسابقه شرکت کنید
بچه ها:چشم
استاد: خب -بازی که فردا باید مسابقه بدید بسکتبال .....امروز ذقت مردم دیدم همتون بسکتبال بلدید و بخاطر همین مسابقه گذاشتیم (با مدیر مشورت کرده بود)
خب هر کی تو این مسابقه برنده شه یه جایزه داره
بچه ها:هوراااااااا
استاد:البته فقط بسکتبال نیست
بچه ها: یعنی جی؟
استاد:یعنی تو این مسابقه ،مسابقه ی دو داریم ،بسکتبال،طناب زنی ،والیبال هم دارید
بچه ها: چیییییی -
جیهیو:استاد ما این همرو بریم دیگه فرداش باید بیاید سر مزارمون
استاد:عه زبونتو گاز بگیر -من به شما اعتماد دارم میدونم که میتونید خب تو یه هر بازی دخترا از پسرا جدان
منو جیهیو:خب خداروشکر
استاد:امروز تمرین میکنیم تا فردا اماده ی اناده باشبد
بچه ها:چشم
....ً............................................
چهار ساعت بعد
اریکا:وای مگه من چقدر جون دارم گه این همه ورزش رو بکنم 😭
جیهیو: اریکا منکه مردم احساس میکنم نمیتونم راه برم --ایییی(افتاد)
اریکا:خوبیی؟
جیهیو:خ...یلی...خست..ه..شد..م
اریکا:منم
دیگه وسایلمون رو جمع کردیم و رفتیم خونه
جیهیو:اریکا میای خونه ی من؟
اریکا:اره
جیهیو:اخ جون بریم
رسیدیم خونه و من دراز به دراز خوابیدم رو مبل جیهیو هم خودشو پرت کرد رو من
اریکا: ایییییییبیییی چته استخوانم شکست
جیهیو:حقته😂
اریکا:وای انقدر خستم نمیتونم بخندم
جیهیو:برو بخواب
اه شام نخوردی که بزار ببینم چی داریم
اریکا:نمیهواد ببینی من چیزی نمیخورم فقط میخوام بخوابم
جیهیو: مطمئنی؟
اریکا: ارع
جیهیو:پس باشه منم گشنم نیست بریم بخوابیم
بعد چراغا رو خاموش کردیم و رفتیم خوابیدیم ساعتم شیش و نیم صبح کوک کردیم
ساعت شش و نین
درینننننننننننننن
اریکا و جیهیو:یا حضرت پشم دیر شد چی شد
اریکا: دیر شد ؟؟؟؟؟؟😰
جیهیو:نه بابا این ساعت شبیه چی زنگ میزنه ادم میترسه عین سگ که یهو پارس میکنه
اریکا: منو نخندون بلند شو حاضر شیم بریم وگرنه استاد جررمون میده
جیهیو:اه یه خواب خوشم ندازیم از دست اینا
اریکا: بیا صبحانه بخوریم
چند دقیقه بعد
صبحونه رو خوردیم و رفتیم که حلضر شیم
اریکا: جیهیو -کش داری من موهامو ببندم ؟
جیهیو:اره اجی بیا
اریکا: مرسی خواهری
جیهیو:😘
خب بدو بریم
رفتیم و سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت مدرسه
۱۶.۵k
۲۴ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.