ه تالاخره از چیزی که میترسیدم داره سرم میاد پدرم میخواد ب
ه تالاخره از چیزی که میترسیدم داره سرم میاد پدرم میخواد به اجبار ازدواج کنم ولی هیچ موقع این اتفاق نمیوفته نه تا وقتی نفس میکشم رفتم پایین و رو کاناپه نشستم
+میتونم اسمتونو بپرسم (روبه جیک)
جیک اسم من جیک (نه بابا)
+خب اقای جیک نظر شما درمورد جاسوس ها چی(پوزخند)
جیک بنظرم ادم های موزی هستن و باهوش که تونستن جاسوسی کنن
+موافقم ولی من از جاسوس خوشم نمیاد از اولم نظرم این بود که اگر چیزی درمورد من میخوان بدونن بیان از خودم بپرسم و شما هم خیلی کنجکاو هستید درمورد من درسته؟(پوزخند)
پ. ه هلن کافی اون قرار همسر ایندت بشه
+من فقط سوال کردم همسر اینده (قهقه زد)
جیک اره همسر اینده و در جواب سوالت خیلی درمورد تو کنجکاوم
+خب به خودم میگفتی لازم نبود ادمات بفرستی که این بلا سر خودت و خودش بیاد (نشون دادن عکس منشی که شکنجه شد) فکنم لازمه یک سر به انبارت بزنی(پوزخند)
فلش بک بعد اینکه فهمیدن منشی جاسوس
×حالا چیکار کنیم نمیتونیم به عمارت حمله کنیم
*وای هلن پیش اون اشغالاس یه بلای سرش نیارن
*×تو چرا ساکتی
÷چون برعکس شما یک فکری دارم منشی شکنجه میدیم و از زیر زبونش جای انبار جیک پیدا میکنیم و بعد به نامجون میگیم بهش حمله کنه و عکس منشی برای هلن میفرستیم تا به جیک نشون بد
پایان فلش بک
جیک چی.. تو.. تو چیکار کردی
+تو میدونستی من کی هستم نباید پا رو دم من میزاشتی من اینکار نکردم البته منشی کار منه ولی انبار کار یکی دیگس که نمیزاره من دست تو بیوفتم.
جیک اشغال (گوشی جیک زنگ خورد) بله §سلام قربان باید بیاید انبار یک اتفاقی افتاده جیک چی شده §قربان باند بلک رز حمله کرد به ما و خود جوکر هم همراهشون بود جیک ا... الان.. میام (ترسیده)
+اخی ترسیدی
ویو خودم
جیک بدون هیچ حرفی به سمت در خروج رفت پدر هلن دنبالش رفت و جیک بهش گفت فردا میاد تا هلن ببره
+فردا حمله کنید با تمام افراد
×باشه
فردا بعد از نهار
+خب شما نمیدونید من کی هستم
پ. ه منظورت چیه
بوم (در خونه شکست و چند نفر با نقاب اومدن داخل)
*بفرما رئیس نقابتون
+ممنون (نقاب گذاشت)
همه غرق در سوکت بودن و تنها دلیل اون سکوت مرگ بار تعجب نبود بلکه ترس هم بود به وضوح میشد ترس تو چشمای پدر هلن دید
پ. ه ت.. ت. تو دوشز هستی
+سوپرایز دیدی داداش کوچولو اون ها تغیر نکردن
د. ه متسفم (سرش پایین و داره یک چیزی مخفی میکنه)
+نه.. نه.. امکان نداره همتون یعنی میدونستید چطور تونستی من به تو اعتماد کردم داداش بعد تو منو کشوندی تو تله بابا تو تمام مدت میدونستی میخواد چه بلای سر من بیاره همتون اشغالید برید به جهنم
م. ه دخترم
+دخترم (خنده سادیسمی) من دختر تو نیستم و نخواهم بود
+میتونم اسمتونو بپرسم (روبه جیک)
جیک اسم من جیک (نه بابا)
+خب اقای جیک نظر شما درمورد جاسوس ها چی(پوزخند)
جیک بنظرم ادم های موزی هستن و باهوش که تونستن جاسوسی کنن
+موافقم ولی من از جاسوس خوشم نمیاد از اولم نظرم این بود که اگر چیزی درمورد من میخوان بدونن بیان از خودم بپرسم و شما هم خیلی کنجکاو هستید درمورد من درسته؟(پوزخند)
پ. ه هلن کافی اون قرار همسر ایندت بشه
+من فقط سوال کردم همسر اینده (قهقه زد)
جیک اره همسر اینده و در جواب سوالت خیلی درمورد تو کنجکاوم
+خب به خودم میگفتی لازم نبود ادمات بفرستی که این بلا سر خودت و خودش بیاد (نشون دادن عکس منشی که شکنجه شد) فکنم لازمه یک سر به انبارت بزنی(پوزخند)
فلش بک بعد اینکه فهمیدن منشی جاسوس
×حالا چیکار کنیم نمیتونیم به عمارت حمله کنیم
*وای هلن پیش اون اشغالاس یه بلای سرش نیارن
*×تو چرا ساکتی
÷چون برعکس شما یک فکری دارم منشی شکنجه میدیم و از زیر زبونش جای انبار جیک پیدا میکنیم و بعد به نامجون میگیم بهش حمله کنه و عکس منشی برای هلن میفرستیم تا به جیک نشون بد
پایان فلش بک
جیک چی.. تو.. تو چیکار کردی
+تو میدونستی من کی هستم نباید پا رو دم من میزاشتی من اینکار نکردم البته منشی کار منه ولی انبار کار یکی دیگس که نمیزاره من دست تو بیوفتم.
جیک اشغال (گوشی جیک زنگ خورد) بله §سلام قربان باید بیاید انبار یک اتفاقی افتاده جیک چی شده §قربان باند بلک رز حمله کرد به ما و خود جوکر هم همراهشون بود جیک ا... الان.. میام (ترسیده)
+اخی ترسیدی
ویو خودم
جیک بدون هیچ حرفی به سمت در خروج رفت پدر هلن دنبالش رفت و جیک بهش گفت فردا میاد تا هلن ببره
+فردا حمله کنید با تمام افراد
×باشه
فردا بعد از نهار
+خب شما نمیدونید من کی هستم
پ. ه منظورت چیه
بوم (در خونه شکست و چند نفر با نقاب اومدن داخل)
*بفرما رئیس نقابتون
+ممنون (نقاب گذاشت)
همه غرق در سوکت بودن و تنها دلیل اون سکوت مرگ بار تعجب نبود بلکه ترس هم بود به وضوح میشد ترس تو چشمای پدر هلن دید
پ. ه ت.. ت. تو دوشز هستی
+سوپرایز دیدی داداش کوچولو اون ها تغیر نکردن
د. ه متسفم (سرش پایین و داره یک چیزی مخفی میکنه)
+نه.. نه.. امکان نداره همتون یعنی میدونستید چطور تونستی من به تو اعتماد کردم داداش بعد تو منو کشوندی تو تله بابا تو تمام مدت میدونستی میخواد چه بلای سر من بیاره همتون اشغالید برید به جهنم
م. ه دخترم
+دخترم (خنده سادیسمی) من دختر تو نیستم و نخواهم بود
- ۱.۱k
- ۲۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط