سناریو
سناریو:
وقتی با هم میرید بار و تو یه لباس میپوشی که دامنش کوتاهه و همه نگاها روته و اونا هم عصبی میشن و کتشون رو میندازن رو پات (لباس اسلاید۲)
نامجون: بهت گفتم بودم خودتو حراج نزاری خوشم نمیاد
ا/ت: اما نام...
نامجون: هیسسسس به حسابت تو خونه میرسم تا دیگه برا من پاهای خوشتراشت که متعلق به منه رو بیرون نندازی
جین: یه بار نیومدم لباست رو چک کنم این چه طرز لباس پوشیدنه؟ تو نمیدونی دوست ندارم جز من کس دیگهای اندامت رو نگاه کنه بیبی؟ بعد دستشو رو پات میکشه و میگه: امشب مشخص میشه ددیات رو نادیده بگیری چی میشه
شوگا: ایشون که بدجوری حرصی شده بود کتشو انداخت رو پات و گفت: حق بلند شدن نداری، فهمیدی؟ اگه از جات بلند شی تضمین نمیکنم شب سالم بمونی
جیهوپ: سانشاین من الان خوشحالی مردای دیگه نگات میکنن؟
ا/ت: این چه حرفیه هوبی اینجوری نگو من برای تو خوشگل شدم
جیهوپ: هه برا من اگه میخواستی خوشگل بکنی تو خلوت خودمون. فکر کنم گفته بودم بهت
جیمین: ایشون داره حرص میخوره از اینکه اجازه داد این لباس رو تو همچین جمعی بپوشی ولی اینجا هیچی نمیگه و گذاشته شب بهت بگه
تهیونگ: مهمونی تموم شده و دارین برمیگردین ا/ت از سکوت ته میترسید چون خیلی عصبانی بود. رسیدین خونه و داشتی میرفتی که ته گفت:
ته: کجا؟ وایسا
ا/ت وایساد ته اومد گلوی ا/ت رو گرفت و گفت دوست داری ددی رو عصبانی کنی، نه؟ حالا که کاری کردم تا صبح اسمم رو صدا بزنی، بهت میگم
جونگکوک: کوک خیلی عصبانی بود و بهت گفت: سریع پالتو بپوش بریم
ا/ت: ولی ما که تازه اومدیم اوپا
کوک: به من نگو اوپا از این لحظه ددیتم
ا/ت تو ذهنش: خدایا خودت کمکم کن
#سناریو
وقتی با هم میرید بار و تو یه لباس میپوشی که دامنش کوتاهه و همه نگاها روته و اونا هم عصبی میشن و کتشون رو میندازن رو پات (لباس اسلاید۲)
نامجون: بهت گفتم بودم خودتو حراج نزاری خوشم نمیاد
ا/ت: اما نام...
نامجون: هیسسسس به حسابت تو خونه میرسم تا دیگه برا من پاهای خوشتراشت که متعلق به منه رو بیرون نندازی
جین: یه بار نیومدم لباست رو چک کنم این چه طرز لباس پوشیدنه؟ تو نمیدونی دوست ندارم جز من کس دیگهای اندامت رو نگاه کنه بیبی؟ بعد دستشو رو پات میکشه و میگه: امشب مشخص میشه ددیات رو نادیده بگیری چی میشه
شوگا: ایشون که بدجوری حرصی شده بود کتشو انداخت رو پات و گفت: حق بلند شدن نداری، فهمیدی؟ اگه از جات بلند شی تضمین نمیکنم شب سالم بمونی
جیهوپ: سانشاین من الان خوشحالی مردای دیگه نگات میکنن؟
ا/ت: این چه حرفیه هوبی اینجوری نگو من برای تو خوشگل شدم
جیهوپ: هه برا من اگه میخواستی خوشگل بکنی تو خلوت خودمون. فکر کنم گفته بودم بهت
جیمین: ایشون داره حرص میخوره از اینکه اجازه داد این لباس رو تو همچین جمعی بپوشی ولی اینجا هیچی نمیگه و گذاشته شب بهت بگه
تهیونگ: مهمونی تموم شده و دارین برمیگردین ا/ت از سکوت ته میترسید چون خیلی عصبانی بود. رسیدین خونه و داشتی میرفتی که ته گفت:
ته: کجا؟ وایسا
ا/ت وایساد ته اومد گلوی ا/ت رو گرفت و گفت دوست داری ددی رو عصبانی کنی، نه؟ حالا که کاری کردم تا صبح اسمم رو صدا بزنی، بهت میگم
جونگکوک: کوک خیلی عصبانی بود و بهت گفت: سریع پالتو بپوش بریم
ا/ت: ولی ما که تازه اومدیم اوپا
کوک: به من نگو اوپا از این لحظه ددیتم
ا/ت تو ذهنش: خدایا خودت کمکم کن
#سناریو
- ۱۳.۳k
- ۱۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط