پارت 29

صبح روز بعد
لینو "صبح از خواب بیدار شدم، سرم خیلی درد میکرد ولی یهو خاطرات دیشب یادم اومد.
من دوست دارم.
وای گند زدم، الان چجوری تو چشماش نگاه کنم، میخوام سکته کنم.
همین جوری خودشو تو اتاق به اینورو اونور میزد و موهاشون بهم می‌ریخت.
راوی" لینو بلند شد و رفت حموم چون به شدت بوی الکل و عرق میداد پس رفت حموم، اومد بیرون لباساشو پوشید و موهاشو خُش کرد.
آروم و با احتیاط و نگاه کردن به اطرافش که نکنه یهو یونیک رو ببینه رفت آشپز خونه و داشت آب می‌خورد که یهو لینو اومد تو، لینو هرچی آب تو دهنش بود رو پاشید تو صورت یونیک. یونیک چشماش رو بست سعی کرد اعصابشو آروم کنه.
لینو : ببخشید شرمنده، حالت خوبه؟
یونیک با لحنی عصبی و جدی گفت
یونیک :خوبم، بهتره چشماتو وا کنی.
لینو سرشو انداخت پایین و ادامه داد
لینو : درباره‌ی دیشب..
یونیک : مگه دیشب اتفاقی افتاده؟
لینو لحظه ای مکث کرد
یونیک : من دیشب مشروب خورده بود پس چیزی یادم نمیاد، اگر حرف بدی زدم ببخشید.
یونیک راهشو کشید و رفت سر کاراش.
لینو "یعنی یادش نمیاد، خداااااااا عاشقتم، خداروشکر یادش نبود، دوست نداشتم توی همچین وضعیتی بهش اعتراف کنم.
یهو یونیک برگشت و گفت :راستی من جایی کار دارم تا شب برمیگردم، به بقیه هم بگو.
لینو :باشه
دیدگاه ها (۰)

پارت 30

پارت 31

پارت 28

پارت 27

قهر من

Mafias Stepdaughter

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط