.
.
گفتنی ها را که گفتم قربان سرت!
با هر اعجازی که داشتم برایت پیامبری کردم! فقط مانده قابیل بزایم که هابیل را بکشد که خدا شاهد است حوایِ این آدم اگر تو باشی، فقط هابیل میزاید!
آخر یک نگاه به خودت بکن! به کجای تو میآید مرا به دانهی گندمی یا سُرخیِ سیبی وسوسه کنی تا خدا به جبرائیل بگوید نعلین به پا کند و من را با لگد از بهشت بیرون کند؟! شما هم که طبق معمول خانـ(ـو)ـمی و از خشونت مستثنی! پس با بالِ ملائک «کیش کیش» شوی از بهشت و بعدش فلان و بعدش قابیل!!!
شما با آن مویِ بلند و لبخندِ لوند و گلِ سر سفید و لاک و مژه و فلان! منم که هیچ!! به کجایمان میآید قابیل ...
.
فقط عزیزم!
آن چترِ رنگارنگت را برای آفتاب باز کن و برای باران نه! بگذار جای بوسهی من را آفتاب نبیند؛ نگرانِ مهتاب نیستم که او هرشب از پنجره میهمانِ تختِمان خواهد بود. تو هم نگران باران نباش!
اصلاً!
نگران هیچ چیزی که عاشق تر نشانت میدهد نباش! چون هرچه تو را عاشق تر نشان دهد، زیباترت میکند ( : ) .
نگرانم شو، سراغم را بگیر، شب که می آیم برایم شامِ شعر بیاور و صبح برای رفتنم رویِ گردنم عطرِ «دوستت دارم» بزن.
حرفهایم را گوش کن؛ شنیدن را همه بلدند!
مرا نگاه کن؛ چرا که روزی هزار نفر مرا میبینند و دیدن را همه بلدند!
تو نمیدانی من چقدر دلم برایت تنگ شده است؟!
چه را از که دریغ میکنی؟!
تو را از من؟!
.
حالا بعداً درِ گوشت چیزهای دیگری خواهم گفت که کسی جز خودت نباید بفهمد و بداند؛ مثل آیه های رمز دارِ قرآن! مثل «طٰهٰ ، یٰس ، کهیعص» و...
اما گل_بانو جان!
دستهای من روی صورت توست!
میخواهی خودت را نوازش کنی یا به صورت بکوبی؟
یا با دهانت!
میخواهی ببوسی یا نیش و فریاد بزنی!؟
ببوس ، ببوس و ببوس.
.
این اعجاز را سوره اگر بنامیم، وقت آن است که با این آیه تمامش کنم؛
.
دوست داشتنت را نشانم بده، کلمه ها با جوهرند اما دستانت گرمتر از کاغذ است!
مرا نوازش کن...
.
.
#مرتضی_قرائی
گفتنی ها را که گفتم قربان سرت!
با هر اعجازی که داشتم برایت پیامبری کردم! فقط مانده قابیل بزایم که هابیل را بکشد که خدا شاهد است حوایِ این آدم اگر تو باشی، فقط هابیل میزاید!
آخر یک نگاه به خودت بکن! به کجای تو میآید مرا به دانهی گندمی یا سُرخیِ سیبی وسوسه کنی تا خدا به جبرائیل بگوید نعلین به پا کند و من را با لگد از بهشت بیرون کند؟! شما هم که طبق معمول خانـ(ـو)ـمی و از خشونت مستثنی! پس با بالِ ملائک «کیش کیش» شوی از بهشت و بعدش فلان و بعدش قابیل!!!
شما با آن مویِ بلند و لبخندِ لوند و گلِ سر سفید و لاک و مژه و فلان! منم که هیچ!! به کجایمان میآید قابیل ...
.
فقط عزیزم!
آن چترِ رنگارنگت را برای آفتاب باز کن و برای باران نه! بگذار جای بوسهی من را آفتاب نبیند؛ نگرانِ مهتاب نیستم که او هرشب از پنجره میهمانِ تختِمان خواهد بود. تو هم نگران باران نباش!
اصلاً!
نگران هیچ چیزی که عاشق تر نشانت میدهد نباش! چون هرچه تو را عاشق تر نشان دهد، زیباترت میکند ( : ) .
نگرانم شو، سراغم را بگیر، شب که می آیم برایم شامِ شعر بیاور و صبح برای رفتنم رویِ گردنم عطرِ «دوستت دارم» بزن.
حرفهایم را گوش کن؛ شنیدن را همه بلدند!
مرا نگاه کن؛ چرا که روزی هزار نفر مرا میبینند و دیدن را همه بلدند!
تو نمیدانی من چقدر دلم برایت تنگ شده است؟!
چه را از که دریغ میکنی؟!
تو را از من؟!
.
حالا بعداً درِ گوشت چیزهای دیگری خواهم گفت که کسی جز خودت نباید بفهمد و بداند؛ مثل آیه های رمز دارِ قرآن! مثل «طٰهٰ ، یٰس ، کهیعص» و...
اما گل_بانو جان!
دستهای من روی صورت توست!
میخواهی خودت را نوازش کنی یا به صورت بکوبی؟
یا با دهانت!
میخواهی ببوسی یا نیش و فریاد بزنی!؟
ببوس ، ببوس و ببوس.
.
این اعجاز را سوره اگر بنامیم، وقت آن است که با این آیه تمامش کنم؛
.
دوست داشتنت را نشانم بده، کلمه ها با جوهرند اما دستانت گرمتر از کاغذ است!
مرا نوازش کن...
.
.
#مرتضی_قرائی
۱۰.۰k
۱۱ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.