حالادیگر

#حالا_دیگر
یک خط در میان گریه می‌کنم..

حالا دیگرشانه‌هایم صبورتر شده‌اند و با هر تلنگری که گریه می‌زند بی‌ جهت نمی‌لرزند!

انگار دیگر هیچ اتفاقِ عاشقانه‌ای از چشم‌هایم نمی‌افتد و پاییزِ من اتفاق زردی‌ست که می‌تواند ناگهان در آغوشِ هر فصلی بیفتد!

#حالا_تو_هی_به_من_بگو_بهار_می_‌آید...
دیدگاه ها (۱)

گاهی برای اوچیزهایی می نویسیبعد پاک می کنیپاک می کنیاو هیچ ی...

#دلتنگم_و_با_هیچکسم_میل_سخن_نیست_کس_در_همه_آفاق_به_دلتنگی_من...

#عاقبتهمه‌ی مازیر ِ این خاکآرام خواهیم گرفتما که روی ِ آندمی...

#هرگز_دوباره_مرا_نخواهی_یافت.ریسمان پاره را می توان دوباره گ...

باقی تابستان عجیب و محیرالعقول طی می‌شود.ماه گذشته از اینکه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط