دوستش دارم و میداند

دوستش دارم و میداند ...
میداند و میرود
میرود و میمیرم
میمیرم وباز نفس میکشم
نفس میکشم باز میان این شهر رسوا میشوم
رسوا میشوم و باز دوستش دارم
دوستش دارم و می داند ..
می داند و ....


#بانوی پاییزے
دیدگاه ها (۳)

از دستـ منـ میرے از دستـ تـــــو میرم توزندهـ میمونیے منــــ...

من تورا دیدم و آرام به خاکـ افتادم واز آن روز که در بند توام...

ﻭ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﮑﺴﺘﻢ ﺑﺪﻫﺪﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﭼَﻨﺒﺮﻩ ﺯﺩ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﺑ...

#بانوی پاییزے

زمزمه مادری

صحنه,پارت یازدهم

دل تنگ که میشوم ، دل تنگ نگاهت که میشوم ، دل تنگ صدایت که م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط