رمان یک خاطره پارت ۴٠: یک سیلی در صورت سونیک😂😂🤤
❤❤❤❤❤❤هشدار!!!!!!!! این پارت به شدت زیباست احتمال سکته قلبی زیاد است😑😂 و لطفا زیبا تصور کنید😑✨
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_⁴⁰ [🖤♥]
«سونیک💙⚡»
- عههههه منو نجات بدیددد شدو داره منو میکشهههه.
یهو دستای گرمی پاهامو محکم گرفت.
شدو- سیلور بیا برو کنار.
سیلور- باشه داداش بزرگه.
شدو- مگه نگفتم....
شدو- همه فاصله بگیرید.
محکم پاهامو کشید داد زدم و گردنم تو دیوار گیر کرده بود داشتم خفه میشدم. که دیوار ترک خورد و از دیوار جدا شدم.
«شدو❤️🩹🕷»
انقدر پاشو کشیدم که دیوار ترک خورد و پرت شدیم خوردیم به دیوار کناری....
آخ سرم...
چشمامو باز کردم سونیک افتاده روی من!
اونم که فهمید مثل گوجه سرخ شده بود سریع موهاش سیخ شد.
به هم زل زدیم....
- برو گم شو کنار! "عصبی"
سونیک-نمیتونم!!
انقدر با دست و پای هم ور رفتیم تا هم رو ول کردیم اما اخرش یه سیلی زدم زیر گوشش.
«سیلور🤍🌪»
شدو و سونیک افتادن روی هم.
وای خدا! موهای دوتاشونم سیخ شد...
عجب صحنه ای!
'"•نویسنده: بهتون کمک میکنم که بهتر تصور کنید... فرص کنید شدو رو زمین دراز کشیده چشماش هم متعجب... بعد موهاش سیخ شده باشه و خجالتم بکشه.سونیکم همین طور... اوه اوههه🤤😂•"'
انقدر هم رو زدن که از هم جدا شدن.
یهو شدو یه سیلی زد تو صورت سونیک با اخم و خجالت... سونیکم ساکت بود و داشت از خجالت میمرد.
ناکلز از خجالت داشت خون دماغ میشد امی هم که مثل چی نگاشون میکرد صحنه ی بامزه و قشنگی بود...
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_⁴⁰ [🖤♥]
«سونیک💙⚡»
- عههههه منو نجات بدیددد شدو داره منو میکشهههه.
یهو دستای گرمی پاهامو محکم گرفت.
شدو- سیلور بیا برو کنار.
سیلور- باشه داداش بزرگه.
شدو- مگه نگفتم....
شدو- همه فاصله بگیرید.
محکم پاهامو کشید داد زدم و گردنم تو دیوار گیر کرده بود داشتم خفه میشدم. که دیوار ترک خورد و از دیوار جدا شدم.
«شدو❤️🩹🕷»
انقدر پاشو کشیدم که دیوار ترک خورد و پرت شدیم خوردیم به دیوار کناری....
آخ سرم...
چشمامو باز کردم سونیک افتاده روی من!
اونم که فهمید مثل گوجه سرخ شده بود سریع موهاش سیخ شد.
به هم زل زدیم....
- برو گم شو کنار! "عصبی"
سونیک-نمیتونم!!
انقدر با دست و پای هم ور رفتیم تا هم رو ول کردیم اما اخرش یه سیلی زدم زیر گوشش.
«سیلور🤍🌪»
شدو و سونیک افتادن روی هم.
وای خدا! موهای دوتاشونم سیخ شد...
عجب صحنه ای!
'"•نویسنده: بهتون کمک میکنم که بهتر تصور کنید... فرص کنید شدو رو زمین دراز کشیده چشماش هم متعجب... بعد موهاش سیخ شده باشه و خجالتم بکشه.سونیکم همین طور... اوه اوههه🤤😂•"'
انقدر هم رو زدن که از هم جدا شدن.
یهو شدو یه سیلی زد تو صورت سونیک با اخم و خجالت... سونیکم ساکت بود و داشت از خجالت میمرد.
ناکلز از خجالت داشت خون دماغ میشد امی هم که مثل چی نگاشون میکرد صحنه ی بامزه و قشنگی بود...
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
۳.۴k
۱۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.