بهیک پلک تو میبخشم تمام روز و شبها را

به یک پلک تو می‌بخشم تمام روز و شب‌ها را

که تسکین می‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را


  بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم

فضا را یک‌نفس پُر کن به هم نگذار لب‌ها را 


به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!

تو واجب را به جا آور رها کن مستحب‌ها را 


دلیلِ دل‌خوشی‌هایم! چه بُغرنج است دنیایم!

چرا باید چنین باشد؟... نمی‌فهمم سبب‌ها را


  بیا این‌بار شعرم را به آداب تو می‌گویم

که دارم یاد می‌گیرم زبان با ادب‌ها را  


غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر

برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب‌ها را
دیدگاه ها (۲)

سال‌ها گوشه‌ی چشم تو بلاتکلیفمیا بفرما نظری یا بگذارم بروم

وا‍ژه در تاب و تب گیسوی تو سردرگم است خاطراتی دارم اما توی ب...

کسی باور نخواهد اعجاز تو را ای عشقبرای خود پرستان تا به کی پ...

🏷 جملات برگزیده ای از جلسه #از_معرفت_حسینی_تا_عرفان_خمینی👤 #...

عطر پیچکهای گیسویت مراهمچنان پروانه بازی می دهدباغ سرسبز نگا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط