واژه در تاب و تب گیسوی تو سردرگم است
واژه در تاب و تب گیسوی تو سردرگم است
خاطراتی دارم اما توی بغض آلبوم است
بعداز اینجا جای تبعید من ِشاعر کجاست
بوسه بر لبهای تو جرمش گناه گندم است
زلف وا کردی ندانستی کجی زلف تو
با قمر وقتی قرین باشد شبیه کژدم است
بعداز عمری آمدم ،حالا بیا من را ببین
استخوان بی پلاکم روی دوش مردم است
من دلی مجروح و مفقود الاثر دارم که حال
بیست و نه سال است در اروند چشمانت گم است
خسته ام ، بی ترمزم مثل بسیجی های جنگ
فتح آغوشت بگو در کربلای چندم است
خاطراتی دارم اما توی بغض آلبوم است
بعداز اینجا جای تبعید من ِشاعر کجاست
بوسه بر لبهای تو جرمش گناه گندم است
زلف وا کردی ندانستی کجی زلف تو
با قمر وقتی قرین باشد شبیه کژدم است
بعداز عمری آمدم ،حالا بیا من را ببین
استخوان بی پلاکم روی دوش مردم است
من دلی مجروح و مفقود الاثر دارم که حال
بیست و نه سال است در اروند چشمانت گم است
خسته ام ، بی ترمزم مثل بسیجی های جنگ
فتح آغوشت بگو در کربلای چندم است
۸۷۷
۲۳ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.