black flower(p,324)
black flower(p,324)
تهیونگ دستش رو دراز کرد و با ملایمت گونه شو رو لمس کرد.
تهیونگ: همه این رفتارها قلب منو گرم میکنن و باعث میشن من بیشتر بهت جذب بشم.
تهیونگ بدون اینکه فرصت تجزیه و تحلیل رو به جونگکوک بده سریع یه بوسه ی کوچیک رو لبهاش گذاشت.
تهیونگ: من ازت خوشم میاد اما.....
با دقت تو چشمای جونگ کوک زل زد.
و لبخند خبیثانه ای زد و ادامه داد .
تهیونگ: اما هنوز هم برام سواله اینکه بعد از بلوغ دومم و امگا شدنم بهم علاقه نشون دادی...
تهیونگ: جونگ کوک تو منو دوست داری یا بدنمو؟
پرسید و منتظر به آلفا . خیره شد.
جونگکوک: این چه سوالیه تهیونگ... معلومه که من خودت رو دوست دارم قبل از تو امگاهای زیادی اطرافم بودن اما هیچ کدومشون برای من اهمیتی نداشتند.... می تونستم بدون اینکه خودمو تو دردسر بندازم به هر کدوم از اونا که بخوام س&کس داشته باشم اما بدون اینکه متوجه
بشم عاشق تو شدم.....
جونگ کوک گفت و تهیونگ لباش رو داخل دهنش جمع کرد.
تهیونگ: واقعا؟
آلفا با لبخند سر تکون داد.
جونگکوک: کیم تهیونگ من خیلی خیلی زیاد دوست دارم.
جونگ کوک کنار گوشش گفت و تهیونگ چشماش رو بست.
لعنت به قلب فاکی و بی جنبه اش
چرا با همین یه جمله ی کوفتی ضربانش بالا رفته بود؟
تهیونگ دستش رو به پیشونیش کشید.
تهیونگ: نه.... مثل اینکه اشتباه می کردم...
ابروهای جونگ کوک بالا پرید.
جونگکوک: منظورت چیه؟
تهیونگ دستش رو دراز کرد و با ملایمت گونه شو رو لمس کرد.
تهیونگ: همه این رفتارها قلب منو گرم میکنن و باعث میشن من بیشتر بهت جذب بشم.
تهیونگ بدون اینکه فرصت تجزیه و تحلیل رو به جونگکوک بده سریع یه بوسه ی کوچیک رو لبهاش گذاشت.
تهیونگ: من ازت خوشم میاد اما.....
با دقت تو چشمای جونگ کوک زل زد.
و لبخند خبیثانه ای زد و ادامه داد .
تهیونگ: اما هنوز هم برام سواله اینکه بعد از بلوغ دومم و امگا شدنم بهم علاقه نشون دادی...
تهیونگ: جونگ کوک تو منو دوست داری یا بدنمو؟
پرسید و منتظر به آلفا . خیره شد.
جونگکوک: این چه سوالیه تهیونگ... معلومه که من خودت رو دوست دارم قبل از تو امگاهای زیادی اطرافم بودن اما هیچ کدومشون برای من اهمیتی نداشتند.... می تونستم بدون اینکه خودمو تو دردسر بندازم به هر کدوم از اونا که بخوام س&کس داشته باشم اما بدون اینکه متوجه
بشم عاشق تو شدم.....
جونگ کوک گفت و تهیونگ لباش رو داخل دهنش جمع کرد.
تهیونگ: واقعا؟
آلفا با لبخند سر تکون داد.
جونگکوک: کیم تهیونگ من خیلی خیلی زیاد دوست دارم.
جونگ کوک کنار گوشش گفت و تهیونگ چشماش رو بست.
لعنت به قلب فاکی و بی جنبه اش
چرا با همین یه جمله ی کوفتی ضربانش بالا رفته بود؟
تهیونگ دستش رو به پیشونیش کشید.
تهیونگ: نه.... مثل اینکه اشتباه می کردم...
ابروهای جونگ کوک بالا پرید.
جونگکوک: منظورت چیه؟
- ۴۹۳
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط