پارت
پارت ۶
انچه گذشت: کارام خیلی طول کشید وقتی امدم خونه دیدم که........
ات روی مبل خوابش برده قرق خواب بود نمیدونم چرا دوس داشتم نگاهش کنم برای همین نشستم کنارش که توی خواب شروع کرد به حرف زدن
(یادم رفت بگم پدر واقعی ات وقتی ات کوچیک بوده مرده و مادرش دوباره ازدواج کرده و ات خیلی پدرشو دوست داشته گفتم گیج نشین)
ات: ن....ن....نه....تو..... نباید بری....نننههه.........با.....با....بابا.....نه....
نرو ازت خواهش میکنم......تنهام نزار (گریه)
کوک: اتت...اتتت بیدار شو... داری خواب میبینی...ات
ات: نههههه باباااااا........ولم کنیننن.....بابااا...بابا....(یهو ات دستشو میبره روی گردنش) ن...نه....ولم کنین....دارم خفه میشم نههه....ن..نمیتونم نفس بکشم (گریه شدید)
کوک: اتتتت....اتتتتت ......بیدارشووو (عربده)
(یهو ات بیدار میشه و بدونه اینکه اهمیت بده جلوش کی وایساده محکم بغلش میکنه و با صدای بلند گریه میکنه کوک اول شوکه میشه ولی بعد متقابل بغلش میکنه)
کوک:ات..چیشده....چرا گریه میکنی...گریه نکن...چیزی نشده خواب دیدی...چیزی نیست (نگران)
ات: (گریش شدت میگیره)
کوک: (محکم تر بغلش میکنه و نوازشش میکنه) لطفاً گریه نکن..... خواب چی دیدی که انقدر نارحتت کرده(نگران)
ات:خواب پدرمو دیدم.....اون داشت میمیرد و یکی امد منو گرفت و خواست منو خفه کنه (گریه)
کوک:اشکالی نداره....این فقط یه خواب بوده..... لطفاً گریه نکن ( مهربون)
ویو ات
نمیدونم چرا بغلش، حرفاش اصلا اون چرا انقدر مهربون شده بود خیلی دوسش داشتم دوس داشتم همین الان بهش اعتراف کنم ولی خوب وقتی آروم شدم از بغلش در امدم
ات: ...ب..ببخشید
کوک:اشکالی نداره (اینو گفت و رفت)
ویو کوک
رفتم توی اتاقم که.....
یه چیزی میگم راستشو بگین برای این پارت تبدیل به فسیل شدین یا نفت 😂😂😂😂
انچه گذشت: کارام خیلی طول کشید وقتی امدم خونه دیدم که........
ات روی مبل خوابش برده قرق خواب بود نمیدونم چرا دوس داشتم نگاهش کنم برای همین نشستم کنارش که توی خواب شروع کرد به حرف زدن
(یادم رفت بگم پدر واقعی ات وقتی ات کوچیک بوده مرده و مادرش دوباره ازدواج کرده و ات خیلی پدرشو دوست داشته گفتم گیج نشین)
ات: ن....ن....نه....تو..... نباید بری....نننههه.........با.....با....بابا.....نه....
نرو ازت خواهش میکنم......تنهام نزار (گریه)
کوک: اتت...اتتت بیدار شو... داری خواب میبینی...ات
ات: نههههه باباااااا........ولم کنیننن.....بابااا...بابا....(یهو ات دستشو میبره روی گردنش) ن...نه....ولم کنین....دارم خفه میشم نههه....ن..نمیتونم نفس بکشم (گریه شدید)
کوک: اتتتت....اتتتتت ......بیدارشووو (عربده)
(یهو ات بیدار میشه و بدونه اینکه اهمیت بده جلوش کی وایساده محکم بغلش میکنه و با صدای بلند گریه میکنه کوک اول شوکه میشه ولی بعد متقابل بغلش میکنه)
کوک:ات..چیشده....چرا گریه میکنی...گریه نکن...چیزی نشده خواب دیدی...چیزی نیست (نگران)
ات: (گریش شدت میگیره)
کوک: (محکم تر بغلش میکنه و نوازشش میکنه) لطفاً گریه نکن..... خواب چی دیدی که انقدر نارحتت کرده(نگران)
ات:خواب پدرمو دیدم.....اون داشت میمیرد و یکی امد منو گرفت و خواست منو خفه کنه (گریه)
کوک:اشکالی نداره....این فقط یه خواب بوده..... لطفاً گریه نکن ( مهربون)
ویو ات
نمیدونم چرا بغلش، حرفاش اصلا اون چرا انقدر مهربون شده بود خیلی دوسش داشتم دوس داشتم همین الان بهش اعتراف کنم ولی خوب وقتی آروم شدم از بغلش در امدم
ات: ...ب..ببخشید
کوک:اشکالی نداره (اینو گفت و رفت)
ویو کوک
رفتم توی اتاقم که.....
یه چیزی میگم راستشو بگین برای این پارت تبدیل به فسیل شدین یا نفت 😂😂😂😂
- ۱۸.۹k
- ۰۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط