برایش نوشتم و نوشتم و نوشتم

برایش نوشتم و نوشتم و نوشتم
خواستم که بماند
خواستم که بسازد
تمامِ خرابه ای که از رابطه مان باقی مانده بود را
تمامِ خاطراتِ خوبمان را برایش از نو مرور کردم
که ما این بودیم و آن بودیم...
که رفتن را اگر انتخاب کنی
میشویم نُقلِ محفلِ تمامِ آنهایی که
چشمِ دیدنِ دو نفره مان را نداشتند
که سوژه ی خنده شان میشویم
گفتم من از حرفِ مردم بیزارم
از نگاه هایی که بعد از تو به من میشود...
تو میروی و عینِ خیالت هم نیست
مینشینی در جمعِ دوستانه تان و از حریممان به طنز
با افتخار سخن میگویی
من اما
روزها
ماه ها
سالها حتی
زمان میبرد برایم
تا بتوانم کسی که شبیهِ تو نباشد را واردِ زندگی ام کنم!
ارسال کردم
به دقیقه نکشید که پاسخم را داد
"هر طور راحتی"
و امان از این جمله ی بی سر و تهِ لعنتی...
که اکثرِ قریب به اتفاقمان برای یکبار هم که شده،
چشیده ایم مزهِ ی تلخش را در زندگیمان
دیدگاه ها (۱)

بایدباور کرد که خیلی چیزها در زندگی 'نمیشود' و 'نمیشود' های ...

برای آدم های رفته زندگیتان،عزاداری نکنید!آنها نه با پروفایل ...

هیچوقت نتوانستم حال و فکر آدم هایی را که یک بارِ پا به زندگی...

شاید فاصله بینِ مان فرسخ ها باشدشاید دست هایمان هیچگاه هم دی...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط