گیرم که غزلهای مرا یار نخوانَد
گیرم که غزلهای مرا یار نخوانَد
اخبارِ مرا باد به گوشش نرسانَد
گیرم من از این درد بمیرم که بمیرم
او هیچ نداند که نداند که نداند
با اینهمه بگذار کماکان بنویسم
تا عشق در آیین غزل زنده بمانَد
بگذار مترسک بکند شال و کلاهی
از گوشه ی جالیز کلاغی بپرانَد
حالا که جهان پُر شده از جُرم و جنایت
بد نیست یکی مِهر به دلها بنشانَد
خوب است یکی طعمِ دل انگیزِ غزل را
با رایحه ی عشق به دنیا بچشانَد
#محمد_رضا_نظری
اخبارِ مرا باد به گوشش نرسانَد
گیرم من از این درد بمیرم که بمیرم
او هیچ نداند که نداند که نداند
با اینهمه بگذار کماکان بنویسم
تا عشق در آیین غزل زنده بمانَد
بگذار مترسک بکند شال و کلاهی
از گوشه ی جالیز کلاغی بپرانَد
حالا که جهان پُر شده از جُرم و جنایت
بد نیست یکی مِهر به دلها بنشانَد
خوب است یکی طعمِ دل انگیزِ غزل را
با رایحه ی عشق به دنیا بچشانَد
#محمد_رضا_نظری
۵۹۶
۰۷ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.