صبحی که با تپش عشقمان آغاز میشود
صبحی که با تپش عشقمان آغاز میشود
آسمان،زمین را چشمک میزند
ابر ، لبهای باران را میبوسد
و شبنم
روی لطیف ترین گل جنگل
به خواب میرود
نمیشود حال خوب شهر را کتمان کرد
وقتی
تو هستی
من هستم
و حرف هایت قلبم را در آغوش میکشد
و حرف هایم چشمانت را نوازش میدهد
عزیزم
من به صبحی که با تو آغاز میشود
ایمان دارم
آسمان،زمین را چشمک میزند
ابر ، لبهای باران را میبوسد
و شبنم
روی لطیف ترین گل جنگل
به خواب میرود
نمیشود حال خوب شهر را کتمان کرد
وقتی
تو هستی
من هستم
و حرف هایت قلبم را در آغوش میکشد
و حرف هایم چشمانت را نوازش میدهد
عزیزم
من به صبحی که با تو آغاز میشود
ایمان دارم
- ۶۸۶
- ۲۸ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط