هرجا میرفت تنهایی میفتاد دنبالش

هرجا میرفت تنهایی میفتاد دنبالش..
توی خونه،بیرون..همه جا!
هرجا رو نگاه میکرد تنهایی بازم بود..هرجا میرفت..
با عصبانیت داد زد:
_چرا همه جا دنبالم میای؟!
+چون منم جایی ندارم...
صداشو بلند تر کرد و گفت:
_ این همه آدم چرا من؟
+ هیچکس به اندازه تو شبیه من نبود..
صداشو آورد پایین تر و با لحن آرومی گفت:
_ تا کی با منی؟
+تا همیشه...
_دروغ که نمیگی؟
+ نه....میشه بغلت کنم؟
_اره..

_تنهایی تو تنها چیزی هستی که داغون ولی آرومم میکنی..


*نوشته خودم*

(ر.کاف)
دیدگاه ها (۱۴)

حس میکنم انقدر خسته و داغون شدم که حتی فرشته سمت راست و شیطا...

دوره ی جوانی و نوجوانی!آه که آدم در این دوره شکل میگیرد.دبیر...

گاهی اوقات از عمد در نوشته هایش کلماتی را جا مینداخت یا اشتب...

بالاخره دستاشو گرفت و بهش گفت که چقد دوسش داره و از اینکه به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط