یلدا جان

یلدا جان،
دخترِ زیبای پاییز
تو عاشقی و دست خودت نیست
بین ماندن و نماندن گیر کرده‌ای
و اینگونه ثانیه ها را به بازی گرفته‌ای
شصت ثانیه بیشتر وقت تلف کردن
بین پاییز و زمستان تو را سردرگم کرده
شصت ثانیه بیشتر که برای مرور کردن خاطرات و کشتن یک عشق کافیست
یلدا جان تو دل پاییز را همرنگ سرخی دانه‌های انار خون کرده‌ای...
و در آخر تو خواهی رفت و به معشوقه‌ی دل سردت، دل خواهی بست
یلدا جان تو عاشقی و دست خودت نیست...
#محمد_خسروآبادی
دیدگاه ها (۴)

چیزی به من بگوکه فراتر از حرف باشد و جانم را لمس کندچیزی بگو...

ڪاش حافظمژده یِ آمدنت رادر شبِ یلدا بڪَوید...

یـــه پایـــیزه دیگم از رفـــاقـــتمون گذشــــتیــــلدات مبـ...

یلدا بهانه است ،مهم یڪ دقیقه بیشتر در ڪنار تو بودن است

صدای تیک و تاک عقربه را می‌شنوی؟فقط میگذرد ...برایش فرقی نمی...

تقدیر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط