خاطراتت زآنسوی آفاق آوازم دهند

خاطراتت زآنسوی آفاق آوازم دهند
تا در آبی های دور از دست پروازم دهند

رفته ام زین پیش و خواهم رفت زین پس بازهم
با #صدای_عشق از هر سو که پروازم دهند

آنچه را با چشم گفتم ، با تو خواهم گفت نیز
با زبان گر شرم وشک یارای ابرازم دهند

شام آخر را نخواهم باخت همراهش اگر
لذت صبح نخستین را دمی بازم دهند

تا سرانجام است #امید سرآغازم به جای
گرچه هم بیم سرانجام ، از سرآغازم دهند

یک دریچه از نیازی مشترک خواهم گشود
با تو وقتی مشترک دیواری از رازم دهند

در قفس آزاد ، زیباتر که در آفاق اسیر
گو #در_بازم بگیرند و #پر_بازم دهند
دیدگاه ها (۲)

#عاشق کسی خواهم شد که روی نیمکت بنشیند...گنجشکها بدون اینکه ...

و گاهی می توان #لبخندی دید ...

مرداده ام ...!و دارم شهری وری! حرف می زنماز وقتی که از اردی....

ای #کوه! تو فریاد من امروز شنیدی#دردی ست در این سینه که همزا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط